۳۱۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۵۰

گل از رخ تو وام کند زیبائی
سرو از قد تو کسب کند رعنائی

نرگس بود از چشم خوشت تازه و تر
شمشاد ز بالات کند بالائی

از پرتو روی تو بود مه روشن
خورشید بنور تو کند بینائی

آهوی ختن ز گیسویت مشگ برد
عنبر گیرد ز زلف تو بویائی

شوری ز لبت نمک کند در یوزه
دندان تو لؤلوش کند لالائی

شکر ز دهان تو برد شیرینی
قند از لب تو وام کند حلوائی

ابروی تو است قبلهٔ هر مؤمن
زلف تو بود راهزن ترسائی

از عشق تو دیوانه بود هر مجنون
سودای تو کرد فیض را سودائی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۴۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.