۳۳۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۵۴

ای شاهد شاهدان کجائی
وی آب رخ بتان کجائی

ای جان هر آنچه در جهانست
وز تو روشن جهان کجائی

ای هیچ مکان ز تو تهی نه
وی پر ز تو لامکان کجائی

ای چشم و چراغ عالم دل
ای جان جهان و جان کجائی

من تاب فراق تو ندارم
ای از نظرم نهان کجائی

ای کام دل شکسته من
وی آرزوی روان کجائی

دیدار بکس نمی‌نمائی
ای در همه جا عیان کجائی

بیروی تو دل بود فسرده
ای گرمی عاشقان کجائی

از فیض تو سوخت فیض دلرا
او را تو میان جان کجائی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۵۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.