هوش مصنوعی: این شعر از درد و رنج عاشقی می‌گوید که از بی‌وفایی معشوق رنج می‌برد. شاعر از معشوق می‌خواهد که اگر غم‌خوار و یار او نیست، به سویش نیاید. او از غم هجران و بی‌وفایی معشوق می‌نالد و بیان می‌کند که دلش همچون مویی نازک شده است. شاعر همچنین اشاره می‌کند که خرابه‌ی دلش با عمارت معشوق آباد نخواهد شد و از او می‌خواهد که اگر کاری به کارش ندارد، به سویش نیاید.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و غم‌انگیز است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ عاطفی و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و کنایه‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد.

غزل شمارهٔ ۹۵۸

سر خستگان نداری بگذار ما نیائی
غم کشتگان نداری بمزار ما نیائی

تنم از غبار گردد بره گذارت افتد
تو بگردی از ره خود بغبار ما نیائی

بغمی نیوده پا بست نشده زمامت از دست
تو که بار غم نداری بقطار ما نیائی

ز خرابهٔ وفایم تو ز شهر بیوفائی
ز تو چون وفا نیاید بدیار ما نیائی

دلم از غم میانت شب و روز میگدازد
نشویم تا چو موئی بکنار ما نیائی

نشود خرابهٔ دل ز عمارت تو آباد
تو از این سرا برون رو تو بکار ما نیائی

چه شکایتست ای فیض که شنیده است هرگز
که کسی بیار گوید تو بکار ما نیائی
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۵۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.