هوش مصنوعی: این متن درباره عشق و وابستگی روحی به معشوق است. شاعر بیان می‌کند که دل‌هایی که درگیر عشق هستند، از دنیا و آخرت بی‌نیازند و تنها به دنبال بوی گلزار حقیقت (معشوق) هستند. عاشقان اسیر زلف یار، دیگر به چیزی در دو عالم توجهی ندارند و تنها راه عشق را می‌جویند. فیض نیز از غم عشق ناله می‌زند، شاید روزی به وصال معشوق برسد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عرفانی و عاشقانه عمیق است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای عرفانی ممکن است برای خوانندگان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۹۵۹

هر آن دلرا که با یاریست خوئی
ز گلذار حقیقت هست بوئی

ندارد او سر دنیا و عقبی
که دارد پای آمد شد بکوئی

دلی کوشد اسیر زلف یاری
دو عالم را نمی‌گیرد بموئی

بود خاطر پریشان هر که او را
رسید از زلف عنبر بوی بوئی

کسی کوشد ز راه عشق آگاه
نمیخواهد دگر راهی بسوئی

سری کو مست عشقی شد ز خود رست
بود آن می ز دریا یا بسوئی

دل فیض از غم عشقی زند های
مگر روزی به پیوندد بهوئی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۵۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.