۳۹۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۲۱۴

بیا که دانه لَطیف است رو زِ دامْ مَتَرس
قِمارخانه دَرآ و زِ نَنگِ وامْ مَتَرس

بیا بیا که حَریفانْ همه به گوشِ تواَند
بیا بیا که حَریفانْ تو را غُلامْ مَتَرس

بیا بیا به شَرابیّ و ساقی‌یی که مَپُرس
دَرآ دَرآ بَرِ آن شاهِ خوش سَلامْ مَتَرس

شنیده‌یی که دَرین راه بیمِ جان و سَر است
چو یارْ آبِ حَیات است ازین پیامْ مَتَرس

چو عشقْ عیسیِ وَقت است و مُرده می‌جویَد
بِمیر پیشِ جَمالَش چو من تمامْ مَتَرس

اگر چه رَطْلِ گِرانْ است او سَبُک روح است
زِ دستِ دوست فُروکَش هزار جامْ مَتَرس

غُلامِ شیر شُدی بی‌کَباب کِی مانی؟
چو پُخته خوار نباشی زِ هیچ خامْ مَتَرس

حَریفِ ماه شُدی از عَسَس چه غم داری؟
صَبوحِ روح چو دیدی زِ صُبح و شامْ مَتَرس

خیالِ دوست بیاوَرْد سویِ من جامی
که گیر بادهٔ خاص و زِ خاص و عامْ مَتَرس

بِگُفْتَمَش مَهِ روزه‌ست و روز گفت خَموش
که نَشْکَنَد میِ جانْ روزه و صیامْ مَتَرس

دَرین مَقامْ خَلیل است و بایَزیدْ حَریف
بِگیر جامْ مُقیم و دَرین مَقام مَتَرس
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۱۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.