هوش مصنوعی: این شعر از درد عشق و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. شاعر از تسلط عشق بر وجود خود، اشک‌های بی‌پایان، و آتش درونی که او را می‌سوزاند، می‌نالد. همچنین، اشاره‌ای به تأثیر زلف معشوق و جنون ناشی از عشق دارد. در پایان، شاعر از غم عشق سخن می‌گوید که اکنون بر او چیره شده است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاشقانه و احساسی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و مفاهیم عرفانی ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد.

غزل شمارهٔ ۱۱

ز درد عشق، دل و دیده خون گرفت مرا
سپاه عشق، درون و برون گرفت مرا

گرفت دامن من اشک و بر درش بنشاند
کجا روم ز درد او که خون گرفت مرا

کبوتر حرمم من، گرفت بر من نیست
عقاب عشق ندانم، که چون گرفت مرا

به سر همی رودم دود و من نمی‌دانم
چه آتش است که در اندرون گرفت مرا

زبانه می‌زند، آتش درون من زبان
از آنکه دوست به غایت، زبون گرفت مرا

ز بند زلف تو زد، بر دماغ من بویی
نسیم صبح ز سودا، جنون گرفت مرا

غم تو بود که سلمان نبود در دل او
بر آن مباش، که این غم کنون گرفت مرا
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.