۳۸۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۲۱۹

یار نخواهم که بُوَد بَدخو و غَم خوار و تُرُش
چون لَحَد و گورِ مُغان تنگ و دلْ اَفْشار و تُرُش

یارْ چو آیینه بُوَد دوستْ چو لوزینه بُوَد
ساعتِ یاری نَبُوَد خایِف و فَرّار و تُرُش

هر کِه بُوَد عاشقِ خود پنج نشان دارد بَد
سَخت دل و سُست قَدَم کاهِل و بی‌کار و تُرُش

وَرْ چَشمَش بیش بُوَد هم تُرُشی بیش کُند
دان مَثَلِ بیشیِ او سِرکه بسیار تُرُش

بَس کُن شَرحِ تُرُشان این قَدَری بَهرِ نشان
کِی طَلَبد در دل و جان طَبْعِ شِکَربار تُرُش؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۱۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.