هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از عشق و سودا، دل‌باختگی و رنج‌های عاشق سخن می‌گوید. شاعر از زلف یار و تأثیر آن بر خود می‌گوید که چگونه او را به سودا و پریشانی انداخته است. همچنین، اشاره‌ای به مفاهیم عرفانی مانند رهایی از تعلقات دنیوی و گرایش به معنویات دارد. در ابیاتی نیز به مفاهیمی مانند وعده‌های بی‌سرانجام و گذر عمر اشاره شده است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رنج عشق و دل‌باختگی نیاز به درک عمیق‌تری دارد که معمولاً در سنین بالاتر حاصل می‌شود.

غزل شمارهٔ ۳۲

در سرم زلف تو، سودا انداخت
کار من زلف تو در پا انداخت

ماند یک قطره خون، از دل ما
دیده، آن نیز به دریا انداخت

تن بی جان مرا، در پی خویش
سایه وار، آن قد و بالا انداخت

آهو از باد، چو بوی تو شنید
نافه مشک، به صحرا انداخت

وعده‌ای داد، به امروز، مرا
باز امروز، به فردا انداخت

عالمی بود، شکار غم دوست
از میان همه، ما را انداخت

بوی آن باده مرا از مسجد
به در دیر مسیحا، انداخت

پیر ما، شارع مسجد، بگذاشت
راه، بر کوچه ترسا، انداخت

عمر در میکده، سلمان گم کرد
یافت، ز آنجا و هم آنجا انداخت
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.