هوش مصنوعی: این متن شعری است که از درد فراق و عشق نافرجام سخن می‌گوید. شاعر از وضعیت نابسامان خود در غم دوری معشوق می‌نالد و مستی و بی‌خبری معشوق را توصیف می‌کند. همچنین، او از تأثیرات مخرب عشق و مستی بر خود و محیط اطرافش صحبت می‌کند و زاهد را به خاطر پندهایش مورد خطاب قرار می‌دهد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به مستی و مفاهیم مرتبط با آن ممکن است برای سنین پایین مناسب نباشد.

غزل شمارهٔ ۴۷

از بار فراق تو مرا، کار خراب است
دریاب، که کار من از این بار، خراب است

پرسید، که حال بیمار تو چون است؟
چون است میپرسید، که بیمار خراب است

کی چشم تو با حال من افتد که شب و روز؟
او خفته و مست است و مرا کار خراب است

هشیار سری، کز می سودای تو مست، است
آباد دلی، کز غم دلدار خراب است

من مستم و فارغ ز غم محتسب امروز
کو نیز چو من، بر سر بازار، خراب است

تنها نه منم، مست، ز خمخانه عشقت
کز جرعه جامش، در و دیوار خراب است

سلمان ز می جام الست، است چنین مست
تا ظن نبری کز خم خمار، خراب است

زاهد چه دهی پند مرا؟ جامی ازین می
درکش که دماغ تو ز پندار خراب است
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.