هوش مصنوعی:
این متن عرفانی و شاعرانه، بیانگر عشق و ارادت به معشوقی الهی است که همه چیز را لطف و بخشش میداند. شاعر از فقر و عشق سخن میگوید و تأثیرات روحانی و معنوی آن را بر جان انسان توصیف میکند. او از دردها و رنجهای عشق میگوید که به جان انسان روح میبخشد و او را به سمت کمال سوق میدهد. شاعر همچنین از شمس تبریزی یاد میکند و از عشق به او سخن میگوید.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند درد عشق و رنجهای معنوی ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار یا نامفهوم باشد.
غزل شمارهٔ ۱۲۲۵
ریاضَت نیست پیشِ ما همه لُطف است و بَخشایش
همه مِهر است و دِلْداری همه عیش است و آسایش
هر آنچ از فقر کار آید به باغِ جانْ به بار آید
به ما از شهریار آید وَ باقی جُمله آرایش
همه دیدهست در راهَش همه صَدْر است دَرگاهَش
وَگَر تَن هست در کاهِش بِبین جان را تو اَفْزایش
بِبین تو لُطفِ پاکی را امیرِ سَهْمناکی را
که او یک مُشتْ خاکی را کُند در لامَکانْ جایش
بَسی کوران و رَهْ شینان ازو گشتند رَهْ بینان
بَسی جانهای غمگینان چو طوطی شُد شِکَرخایش
بَسی زَخم است بیدَشنه زِ پنج و چار وَزْ شش نه
زِ عشقِ آتشِ تشنه که جُز خون نیست سَقّایش
زِهی شیرین که میسوزم چو از شَمعَش بَراَفْروزَم
زِهی شادیِّ امروزم زِ دولتهای فَردایش
چرا من خاکی و پَستم؟ اَزیرا عاشق و مَستم
چرا من جُمله جانَستم؟ زِ عشقِ جسمْ فَرسایش
به پیشِ عاشقان صَف صَف بَرآوَرده به حاجَتْ کَف
زِ زَخمِ اوست دلْ چون دَف دَهان از ناله سُرنایش
ازو چون است؟ این دل چون؟ کَزو غَرقهست رَهْ رَهْ خون
وَزو غوغاست در گَردون وَ نالهی جان زِ هَی هایش
دِلا تا چند پَرهیزی؟ بگو تو شَمسِ تبریزی
بِنِه سَر تو زِ سَرتیزی برایِ فَخرْ بر پایش
همه مِهر است و دِلْداری همه عیش است و آسایش
هر آنچ از فقر کار آید به باغِ جانْ به بار آید
به ما از شهریار آید وَ باقی جُمله آرایش
همه دیدهست در راهَش همه صَدْر است دَرگاهَش
وَگَر تَن هست در کاهِش بِبین جان را تو اَفْزایش
بِبین تو لُطفِ پاکی را امیرِ سَهْمناکی را
که او یک مُشتْ خاکی را کُند در لامَکانْ جایش
بَسی کوران و رَهْ شینان ازو گشتند رَهْ بینان
بَسی جانهای غمگینان چو طوطی شُد شِکَرخایش
بَسی زَخم است بیدَشنه زِ پنج و چار وَزْ شش نه
زِ عشقِ آتشِ تشنه که جُز خون نیست سَقّایش
زِهی شیرین که میسوزم چو از شَمعَش بَراَفْروزَم
زِهی شادیِّ امروزم زِ دولتهای فَردایش
چرا من خاکی و پَستم؟ اَزیرا عاشق و مَستم
چرا من جُمله جانَستم؟ زِ عشقِ جسمْ فَرسایش
به پیشِ عاشقان صَف صَف بَرآوَرده به حاجَتْ کَف
زِ زَخمِ اوست دلْ چون دَف دَهان از ناله سُرنایش
ازو چون است؟ این دل چون؟ کَزو غَرقهست رَهْ رَهْ خون
وَزو غوغاست در گَردون وَ نالهی جان زِ هَی هایش
دِلا تا چند پَرهیزی؟ بگو تو شَمسِ تبریزی
بِنِه سَر تو زِ سَرتیزی برایِ فَخرْ بر پایش
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۲۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.