هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از عشق و شوریدگی خود سخن میگوید. او از سودای باده و مستی ناشی از آن یاد میکند، اما عشق به معشوق را بالاتر از همه چیز میداند. شاعر به زیبایی و قد معشوق اشاره کرده و خود را بنده و عاشق او میداند. همچنین، او از غم دل و قبول شدن توسط معشوق سخن میگوید و آرزو میکند که نامش در زمره بندگان معشوق ثبت شود.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان زیر 16 سال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارههایی مانند باده و مستی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
غزل شمارهٔ ۱۵۲
ما را که شور لعلش، در سر مدام باشد
سودای باده پختن، سودای خام باشد
از جام باده حاصل، یک ساعت است مستی
وز شکر لب او، سکری مدام باشد
با قد تو صنوبر، در چشم ما نیاید
او کیست تا قدت را، قایم مقام باشد؟
جان خواست لعلت از من، گر میبرد حلالش
جان تا لب تو خواهد، بر من حرام باشد
ساقی به ناتمامان، می ده تمام و از ما
بگذر که پختگان را، بویی تمام باشد
با این همه غم دل، گر میکنی قبولم
اقبال هندوی من، شادی غلام باشد
ای صد هزار طالب، جویای درد عشقت!
مخصوص این سعادت، تا خود کدام باشد؟
در سلک بندگانت گر نیست نام ما را
در نامه گدایان، باشد که نام باشد
صبح ازل نشستم، بر آستان عشقت
زین در قیام سلمان، شام قیام باشد
سودای باده پختن، سودای خام باشد
از جام باده حاصل، یک ساعت است مستی
وز شکر لب او، سکری مدام باشد
با قد تو صنوبر، در چشم ما نیاید
او کیست تا قدت را، قایم مقام باشد؟
جان خواست لعلت از من، گر میبرد حلالش
جان تا لب تو خواهد، بر من حرام باشد
ساقی به ناتمامان، می ده تمام و از ما
بگذر که پختگان را، بویی تمام باشد
با این همه غم دل، گر میکنی قبولم
اقبال هندوی من، شادی غلام باشد
ای صد هزار طالب، جویای درد عشقت!
مخصوص این سعادت، تا خود کدام باشد؟
در سلک بندگانت گر نیست نام ما را
در نامه گدایان، باشد که نام باشد
صبح ازل نشستم، بر آستان عشقت
زین در قیام سلمان، شام قیام باشد
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.