هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از سلمان ساوجی، بیانگر عشق عمیق و ایثارگرانه شاعر به معشوق است. او از فنا شدن خود در راه معشوق و تبدیل شدن به خار و گل سخن می‌گوید و از گذر عمر و ناپایداری زندگی می‌نالد. شاعر معتقد است که حتی خاک سر کوی معشوق، معطر و پر از بوی جان است و همواره جمال معشوق را در نظر دارد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

غزل شمارهٔ ۲۲۸

چون خاک شوم وز گل من خار برآید
زان خار ببوی تو همه گل ببر آید

از عمر بسی رفت و ندانم که چه باقی است
وین نیز به هر نوع که باشد به سر آید

هر جا که ز خاک سر کوی تو کنم یاد
زان خاک همه خون دل و دیده برآید

گر خاک سر کوی تو چون مشک ببویند
زان خاک معطر همه بوی جگر آید

پیوسته جمال تو بود در نظر من
خود غیر جمال تو مرا در نظر آید

کار من سودا زده عشق است و ز سلمان
جز عشق مپندار که کاری دگر آید
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.