هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق عمیق و یکطرفه خود به معشوق سخن می‌گوید که با وجود رنجش و دوری معشوق، همچنان به او وفادار است. او از درد فراق و بی‌توجهی معشوق می‌نالد، اما عشقش را حفظ می‌کند و حتی حاضر است جان خود را فدا کند. شاعر خود را در برابر معشوق کوچک می‌شمارد و با وجود بی‌مهری‌ها، همچنان به او عشق می‌ورزد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رنج عشق و فداکاری نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

غزل شمارهٔ ۲۵۶

آنکه از جان دوست‌تر می‌دارمش
او مرا بگذاشت، من نگذارمش

دل بدو دادم ز من رنجید و رفت
می‌دهم جان تا مگر باز آرمش

آنکه در خون دل من میرود
من چو چشم خویشتن می‌دارمش

قالبی بی‌روح دارم می‌برم
تا به خاک کوی او بسپارمش

می‌دهم جان روز و شب در کار دوست
گو مران از پیش اگر در کارمش

روی در پای تو می‌مالم مرنج
گر به روی سخت می‌آزارمش

گر چه رویش داد بر بادم چو زلف
همچنان جانب نگه می‌دارمش

هیچ رحمی نیست بر بیمار خویش
آن طبیبی را که من بیمارمش

گرچه او یار منست من یار او
من نمی‌یارم که گویم یارمش

با دل خود گفتم او را چیستی؟
گفت سلمان او گل و من خارمش
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.