۳۳۴ بار خوانده شده
بیم آن است که در صومعه دیوانه شوم
به از آن نیست که هم با در میخانه شوم
من اگر دیر و گر زود بود آخر کار
با سر خم روم و در سر پیمانه شوم
وقت کاشانه اصلی است مرا، میخواهم
که ازین مصطبه سرمست به کاشانه شوم
بوی آن سلسله غالیه بو میشنوم
باز وقت است که شوریده و دیوانه شوم
تن و جان را چه کنم مصلحت آن است که من
ترک این هر دو کنم طالب جانانه شوم
گرت ای شمع سر سوختن ماست بگو
تا همین دم به فدای تو چو پروانه شوم
من سرگشته سراپا همه تن سرگشتم
تا به سر در طلب موی تو چون شانه شوم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
به از آن نیست که هم با در میخانه شوم
من اگر دیر و گر زود بود آخر کار
با سر خم روم و در سر پیمانه شوم
وقت کاشانه اصلی است مرا، میخواهم
که ازین مصطبه سرمست به کاشانه شوم
بوی آن سلسله غالیه بو میشنوم
باز وقت است که شوریده و دیوانه شوم
تن و جان را چه کنم مصلحت آن است که من
ترک این هر دو کنم طالب جانانه شوم
گرت ای شمع سر سوختن ماست بگو
تا همین دم به فدای تو چو پروانه شوم
من سرگشته سراپا همه تن سرگشتم
تا به سر در طلب موی تو چون شانه شوم
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.