هوش مصنوعی: شاعر در این متن از ترس دیوانگی در صومعه و ترجیح میخانه بر آن سخن می‌گوید. او به دنبال رسیدن به کاشانه اصلی و عشق حقیقی است و از بوی غالیه و دیوانگی مجدد یاد می‌کند. شاعر می‌خواهد تن و جان را رها کند و به دنبال معشوق برود، حتی اگر مانند پروانه در آتش عشق بسوزد. او خود را سرگشته و در جستجوی موی معشوق مانند شانه می‌داند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن برای سنین پایین‌تر دشوار بوده و ممکن است نیاز به تجربه و دانش بیشتری برای فهم کامل داشته باشد.

غزل شمارهٔ ۲۹۴

بیم آن است که در صومعه دیوانه شوم
به از آن نیست که هم با در میخانه شوم

من اگر دیر و گر زود بود آخر کار
با سر خم روم و در سر پیمانه شوم

وقت کاشانه اصلی است مرا، می‌خواهم
که ازین مصطبه سرمست به کاشانه شوم

بوی آن سلسله غالیه بو می‌شنوم
باز وقت است که شوریده و دیوانه شوم

تن و جان را چه کنم مصلحت آن است که من
ترک این هر دو کنم طالب جانانه شوم

گرت ای شمع سر سوختن ماست بگو
تا همین دم به فدای تو چو پروانه شوم

من سرگشته سراپا همه تن سرگشتم
تا به سر در طلب موی تو چون شانه شوم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.