هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عارفانه بیانگر احساسات عمیق شاعر به معشوق است. او خود را فدایی معشوق می‌داند و آرزو دارد همچون گوی چوگان، غبار نعل اسب، پروانهٔ شمع، یا حتی در هم تنیده در زلف معشوق شود. شاعر با زبانی پراحساس و تصاویر زیبا، عشق و ایثار خود را نشان می‌دهد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانهٔ شعر نیاز به درک و بلوغ فکری دارد که معمولاً از سنین نوجوانی به بعد قابل درک است. همچنین استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.

غزل شمارهٔ ۲۹۵

در رکابت می‌دوم تا گوی چوگانت شوم
از برایت می‌کشم خود را که قربانت شوم

بر سر راهت چو خاک افتاده‌ام یکره بران
بر سر ما تا غبار نعل یکرانت شوم

آخر ای ماه جهان تابم چه کم گردد ز تو
گر شبی پروانه شمع شبستانت شوم

گر کنی قصد سر من نیستم بر سر سخن
گردن طاعت نهم محکوم فرمانت شوم

ای سهی سرو خرامان سایه‌ای بر من فکن
تا فدای سایه سرو خرامانت شوم

در سرم سودای زلف توست و می‌دانم که من
عاقبت هم در سر زلف پریشانت شوم

در مسلمانی روا باشد که خود یکبارگی
من خراب چشم مست نامسلمانت شوم

گفتمش تو جان من شو گفت سلمان رو بگو
ترک جان وانگه بیا تا جان و جانانت شوم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.