هوش مصنوعی: شاعر در این متن از احساس شرم و ناراحتی خود از ایجاد دردسر برای معشوق می‌گوید. او از عشق و سودای معشوق سخن می‌گوید و آرزوی بخشش و محبت از سوی او را دارد. شاعر همچنین به یاد معشوق شراب می‌نوشد و آرزو می‌کند که بتواند حتی برای یک شب در خدمت معشوق باشد. در نهایت، او اعلام می‌کند که اگر معشوق قصد جانش را دارد، مقاومتی نخواهد کرد، اما از آوردن سر خود نزد معشوق شرم دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عاشقانه‌ی عمیق و استفاده از استعاره‌های پیچیده است که درک آن‌ها ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد. همچنین، اشاره‌های غیرمستقیم به مفاهیمی مانند مرگ و فداکاری وجود دارد که برای سنین بالاتر مناسب‌تر است.

غزل شمارهٔ ۳۱۰

خجالت دارم از کویت، ز بس درد سر آوردن
به پیشانی و روی سخت خاک پایت آزردن

چو مجمر گر برآرم زین درون آتشین دودی
ز روی مرحمت باید، بر آن دامن بگستردن

ندارم تاب سودای کمند زلف مه رویان
ولی اکنون چه تدبیرست چون افتاده در گردن

اگر کامم نمی‌بخشی، ز لب باری، دمی می ده
که از آب حیاتت من هوس دارم دمی خوردن

بده زان راه پرورده، بیادش ساقیا جامی
که می خوردن بیاد یار باشد روح پروردن

چرا در مجلست ره نیست یک شب تا در آموزم
ستادن شمع سان بر پا برت خدمت به سر بردن

اگر قصد سرم داری نزاعی نیست سلمان را
ولیکن شرم می‌آید، مرا سر پیشت آوردن
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.