هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی است که به موضوعات مختلفی مانند عشق الهی، رهایی از تعلقات دنیوی، و اهمیت کرم و بخشش اشاره دارد. شاعر از مفاهیمی مانند دل، جان، و عشق به خدا سخن میگوید و تأکید میکند که تنها با رهایی از شهوات و تعلقات میتوان به حقیقت رسید. همچنین، از عناصر طبیعت مانند سوسن، سرو، بلبل، و گل برای بیان مفاهیم عرفانی استفاده شده است.
رده سنی:
18+
این متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، استفاده از نمادها و استعارههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۱۲۵۳
بر مَلِک نیست نَهانْ حالِ دل و نیک و بَدَش
نَفْس اگر سَر بِکَشَد گوش کَشان میکَشَدَش
جانِ دلْ اصلِ دل و اصلِ دِلَتْ فَصلِ دل است
وَگَرَش او نَدَهَد جان زِ کِه باشد مَدَدَش؟
دلْ زِ دَردَش چه خوشیها و طَرَبها دارد
تو مَگیر آن کَرَم وآن دَهِشِ بیعَدَدَش
مَلَکُ الْموت بُرید از دِلَم آن روزْ طَمَع
که مُشَرَّف شُدم از طوقِ حَیاتِ اَبَدش
بُرد سودِ دو جهان وانچه نیاید به زبان
کاروانی که غَمِ عشقِ خدا راه زَدَش
سوسن اِستایِشِ او کرد کَزو یافت زبان
سَروْ آزادیِ او کرد که بَخشید قَدَش
بُلبُل آن را بِسِتایَد که زَبانَش آموخت
گُل ازو جامه دَرانَد که بَراَفْروخت خَدَش
کیست کو دانهٔ اومید دَرین خاک بِکاشت
که بهارِ کَرَمَش بازنَبَخشید صَدَش
میوهٔ تَلْخ و تُرُش خامْ طَمَع بود ولی
آفتابِ کَرَمِ تو به کَرَم میپَزَدَش
آفتاب از پِیِ آن سَجده که هر شام کُند
چه زیان کرد ازان شاه که جانْ شُد جَسَدَش؟
همه شب سَجده کُنان میرَوَد و وَقتِ سَحَر
روش بَخشَد که بِمیرد مَهِ چَرخ از حَسَدَش
هر کِه امروز کُند شَهوتِ خود را در گور
هر یکی حور شود مونِسِ گور و لَحَدَش
هر کِه او اسب دَوانَد به سویِ گُمراهی
کُند آن اسب لَگَدکوبِ نَکال از لَگَدَش
بِهِل اَبْتَر تو غَزَل را به اَزَل حیران باش
که تَمامَش کُند و شرح دَهَد هم صَمَدَش
نَفْس اگر سَر بِکَشَد گوش کَشان میکَشَدَش
جانِ دلْ اصلِ دل و اصلِ دِلَتْ فَصلِ دل است
وَگَرَش او نَدَهَد جان زِ کِه باشد مَدَدَش؟
دلْ زِ دَردَش چه خوشیها و طَرَبها دارد
تو مَگیر آن کَرَم وآن دَهِشِ بیعَدَدَش
مَلَکُ الْموت بُرید از دِلَم آن روزْ طَمَع
که مُشَرَّف شُدم از طوقِ حَیاتِ اَبَدش
بُرد سودِ دو جهان وانچه نیاید به زبان
کاروانی که غَمِ عشقِ خدا راه زَدَش
سوسن اِستایِشِ او کرد کَزو یافت زبان
سَروْ آزادیِ او کرد که بَخشید قَدَش
بُلبُل آن را بِسِتایَد که زَبانَش آموخت
گُل ازو جامه دَرانَد که بَراَفْروخت خَدَش
کیست کو دانهٔ اومید دَرین خاک بِکاشت
که بهارِ کَرَمَش بازنَبَخشید صَدَش
میوهٔ تَلْخ و تُرُش خامْ طَمَع بود ولی
آفتابِ کَرَمِ تو به کَرَم میپَزَدَش
آفتاب از پِیِ آن سَجده که هر شام کُند
چه زیان کرد ازان شاه که جانْ شُد جَسَدَش؟
همه شب سَجده کُنان میرَوَد و وَقتِ سَحَر
روش بَخشَد که بِمیرد مَهِ چَرخ از حَسَدَش
هر کِه امروز کُند شَهوتِ خود را در گور
هر یکی حور شود مونِسِ گور و لَحَدَش
هر کِه او اسب دَوانَد به سویِ گُمراهی
کُند آن اسب لَگَدکوبِ نَکال از لَگَدَش
بِهِل اَبْتَر تو غَزَل را به اَزَل حیران باش
که تَمامَش کُند و شرح دَهَد هم صَمَدَش
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۵۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.