هوش مصنوعی: شاعر از گلرخا می‌خواهد تا برخیزد و زیبایی‌های طبیعت مانند سرو و گل را به نمایش بگذارد. او از سایه و سرو می‌خواهد که همراه او نباشند و به بلبل توصیه می‌کند که تقاضای گل را رد نکند. شاعر به گلرخا توصیه می‌کند تا در چمن قدم بزند و زیبایی‌های بهار را به نمایش بگذارد. در پایان، شاعر اشاره می‌کند که خودش آیینه‌ای نیست که بتواند خدمتی به روی زیبا کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، درک عمیق از زیبایی‌شناسی و طبیعت‌گرایی در شعر نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

غزل شمارهٔ ۳۸۱

گلرخا برخیز و بنشان سرو را بر طرف جوی
روی بنمای و رخ گل را به خون دل بشوی

سایه را گو: با رخ من در قفای خود مرو
سرو را گو: با قد من بر کنار جو مروی

بلبل ار گل را تقاضا می‌کند عیبش مکن
این چنین وجهی کجا حاصل شود بی گفت و گوی؟

دامن افشان خیز و یک ساعت چمان شو در چمن
تا بر افشاند چو گل دامن بهار از رنگ و بوی

ظاهرا گردیده بودی گوی سیمین غبغت
نیستم آیینه آئین کو کند خدمت به روی
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۸۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.