هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عاشقانه و دل‌سوخته‌ی شاعر است که درگیر عشق و سودایی شده و از درد فراق و بی‌قراری می‌نالد. او از طبیب ناامید است و تنها راه نجات را در عشق و جانبازی می‌داند. شاعر از معشوق می‌خواهد که به او نزدیک شود و وعده‌های فردا را به امروز تبدیل کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و مفاهیم به‌کاررفته نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد.

غزل شمارهٔ ۳۸۳

مکن عیب من مسکین اگر عاشق شدم جایی
سر زلف سیه دیدم در افتادم به سودایی

چو آب آشفته می‌گردم به هر سو تا کجا روزی
سعادت در کنار من نشاند سرو بالایی

ملامت گو بر و شرمی بدار آخر چه می‌خواهی
ز جان غرقه عاجز میان موج دریایی

نمی‌داند طبیب ای دل دوای درد عاشق را
ز من بشنو که این حکمت شنیدستم ز دانایی

طریق عشقبازان است پیش دوست جانبازی
بیا ای جان اگر داری سر و برگ تماشایی

مرا جانی و من تا کی توانم زیست دور از تو
تن مسکین من جایی و جان نازنین جایی

چرا امروز کارم را به فردا می‌دهی وعده
پس از امروز پنداری نخواهد بود فردایی

ز زلفت دل طلب کردم مرا گفتا برو سلمان
پریشانم کجا دارم سر هر بی سر و پایی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۸۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.