هوش مصنوعی:
این شعر بیانگر احساسات عمیق عاشقانه و غمانگیز شاعر است که از فراق و تنهایی رنج میبرد. او از سرنوشت خود و شرح فراق با قلم مینویسد و آرزو میکند که عمر گذشته بازگردد. شاعر به عشق خود وفادار است و حاضر به هر خدمتی است، اما از آفتاب خطای معشوق میترسد. در نهایت، او سعادت را در دیدن روی معشوق میداند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و اصطلاحات ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه دارد.
غزل شمارهٔ ۳۸۴
کشیده کار ز تنهایم به شیدایی
ندانم این همه غم چون کشم به تنهایی
ز بس که داده قلم شرح سرنوشت فراق
ز سرنوشت قلم نامه گشت سودایی
مرا تو عمر عزیزی که رفتهای ز سرم
چه خوش بود اگر ای عمر رفته بازآیی
زبان گشاده کمر بستهایم تا چو قلم
به سر کنیم هر آن خدمتی که فرمایی
به احتیاط گذر بر سواد دیده من
چنانچه گوشه دامن به خون نیالایی
چه مرد عشق توام من درین طریق که عقل
درآمدست به سر با وجود دانایی
درم گشایی که امید بستهام در تو
در امید که بگشاید ار تو نگشایی
به آفتاب خطای تو خواستم کردن
دلم نداد که هست آفتاب هر جایی
سعادت دو جهان است دیدن رویت
زهی سعادت اگر زانچه روی بنمایی!
ندانم این همه غم چون کشم به تنهایی
ز بس که داده قلم شرح سرنوشت فراق
ز سرنوشت قلم نامه گشت سودایی
مرا تو عمر عزیزی که رفتهای ز سرم
چه خوش بود اگر ای عمر رفته بازآیی
زبان گشاده کمر بستهایم تا چو قلم
به سر کنیم هر آن خدمتی که فرمایی
به احتیاط گذر بر سواد دیده من
چنانچه گوشه دامن به خون نیالایی
چه مرد عشق توام من درین طریق که عقل
درآمدست به سر با وجود دانایی
درم گشایی که امید بستهام در تو
در امید که بگشاید ار تو نگشایی
به آفتاب خطای تو خواستم کردن
دلم نداد که هست آفتاب هر جایی
سعادت دو جهان است دیدن رویت
زهی سعادت اگر زانچه روی بنمایی!
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۸۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.