۲۷۸ بار خوانده شده

قطعه شمارهٔ ۲۸

دیدمش دوش رخ تراشیده
گفتم ای جان و دل که روی تو خست

گفت مشاطه بهر چشم بدان
خالی از وسمه بر رخم می‌بست

عرضم زانکه سخت نازک بود
تاب وسمه نداشت خون برجست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قطعه شمارهٔ ۲۷
گوهر بعدی:قطعه شمارهٔ ۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.