هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر از عشق الهی و رابطه‌ی عاشقانه با معشوق ازلی سخن می‌گوید. شاعر از عشق به عنوان نیرویی یاد می‌کند که جهان را به حرکت درمی‌آورد و جان‌ها را به سوی خود جذب می‌کند. او از بی‌اختیاری خود در برابر این عشق و وابستگی کامل به معشوق سخن می‌گوید و از تلاش‌های بی‌وقفه‌ی خود برای رسیدن به او می‌گوید.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند بی‌اختیاری در عشق و وابستگی معنوی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

غزل شمارهٔ ۱۲۶۱

رویِ تو جانِ جان است از جانْ نَهان مَدارش
آنچ از جهانْ فُزون است اَنْدَر جهان دَرآرَش

ای قُطبِ آسْمان‌ها در آسْمانِ جان‌ها
جانْ گِردِ توست گَردان می‌دار بی‌قَرارش

هَمچون انارِ خَندان عالَم نِمود دَندان
در خویش می‌نگُنجَد از خویشتن بَرآرَش

نَگْذارَد آفتابَش یک ذَرّه اختیارم
تا اختیار دارم کِی باشم اختیارَش؟

از خاکْ چون غُباری بَرداشت بادِ عشقم
آن جا که باد جُنبَد آن جا بُوَد غُبارَش

در خاکِ تیره دانه زان رو به جُنبش آمد
کَزْ عشقْ خاکیان را بَر می‌کَشَد بهارَش

هم بَدْر و هم هِلالَش هم حور و هم جَمالَش
هم باغ و هم نِهالَش چون من در اِنْتِظارَش

جامَش نَعوذُبِاللّهْ دامَش نَعوذُبِاللّهْ
نامَش نَعوذُبِاللّهْ واللّهْ که نیست یارَش

من هَمچو گُلْبُنانَم او هَمچو باغْبانَم
از وِیْ شِکُفت جانَم بر وِیْ بُوَد نِثارَش

چون بَرگْ من زِ بالا رَقْصان به پَستی آیَم
لَرزان که تا نَیُفتَم اِلّا که در کِنارَش

حیله گَری‌‌ست کارش مُهره بَری‌‌ست کارش
پَرده دَری‌‌ست کارش نی سَرسَری‌‌ست کارَش

می‌خارَد این گِلویَم گویم عَجَب نگویم
بُگْذار تا بِخارَد بی‌مَحْرَمی مَخارَش
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۶۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.