هوش مصنوعی:
این متن یک شعر ستایشآمیز و مدحی است که در آن شاعر به ستایش پادشاه یا شخصی بلندمرتبه میپردازد. او از عدالت، قدرت، و بخشش این شخص سخن میگوید و تأثیر مثبت او را بر جهان و مردم توصیف میکند. شاعر همچنین ابراز وفاداری و از خود گذشتگی خود را به این شخصیت بیان میدارد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق ادبی و تاریخی است که درک آن به دانش و بلوغ فکری نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و اصطلاحات پیچیده ممکن است برای خوانندگان جوان دشوار باشد.
قطعه شمارهٔ ۹۹
کدام پیک مبارک قدم دعای مرا
برد به حضرت خورشید آسمان مقدار
پس از دعاب و زمین بوس گوید ای شاهی
که چرخ را همه بر قطب رای توست مدار
کسی که نام تو بر دل نوشت گشت عزیز
به غیر زر که به غایت شدست پیش تو خوار
به دور عدل تو از غصه فتنه شد در خواب
به بانگ کوس تو از خواب بخت شد بیدار
بگرد جاهت اگر زآنچه و هم دایرهای
کشد به هم نرسد و هم را سر پرگار
به جنب رای منیر تو آفتاب ز عجز
هزار بار زند پشت عجز بر دیوار
ز تخت و بخت تو عالی است ملک را پایه
ز کلک و تیغ تو تیز است عدل را بازار
به ذکر خلق تو خلقند عنبرین انفاس
به شکر لطف تو داعی است شکرین گفتار
نکرده سنگ وقار تو را زمانه قیاس
ندید بحر عطای تو داعی است شکرین گفتار
هران کمر که نه از بهر خدمتت بندد
به مذهب عقلا باشد آن کمر زنار
به یمن همت تو پیش سائلان همه وقت
سفید و سرخ بود روی درهم و دینار
من آنکسم که به مدح تو میکنم مشحون
جریدههای سیاه و سپید لیل و نهار
همیشه من به ثنای تو میچکانم در
چو ابر بیطمع و حرص را تب و ادرار
ولی توقعم از لطف شاه میباشد
که گه گهی دهدم بر ضمیر خویش گذار
دوم که چون شمری بندگان مخلص را
مرا به اسم غلامی درآوری به شمار
از آن عروس سخن خوش نمینماید روی
که دارد آیینه طبع روشنم ز نگار
تو پادشاه جهانی و ورد من این است
که پادشاه ز شاهی و ملک برخوردار
برد به حضرت خورشید آسمان مقدار
پس از دعاب و زمین بوس گوید ای شاهی
که چرخ را همه بر قطب رای توست مدار
کسی که نام تو بر دل نوشت گشت عزیز
به غیر زر که به غایت شدست پیش تو خوار
به دور عدل تو از غصه فتنه شد در خواب
به بانگ کوس تو از خواب بخت شد بیدار
بگرد جاهت اگر زآنچه و هم دایرهای
کشد به هم نرسد و هم را سر پرگار
به جنب رای منیر تو آفتاب ز عجز
هزار بار زند پشت عجز بر دیوار
ز تخت و بخت تو عالی است ملک را پایه
ز کلک و تیغ تو تیز است عدل را بازار
به ذکر خلق تو خلقند عنبرین انفاس
به شکر لطف تو داعی است شکرین گفتار
نکرده سنگ وقار تو را زمانه قیاس
ندید بحر عطای تو داعی است شکرین گفتار
هران کمر که نه از بهر خدمتت بندد
به مذهب عقلا باشد آن کمر زنار
به یمن همت تو پیش سائلان همه وقت
سفید و سرخ بود روی درهم و دینار
من آنکسم که به مدح تو میکنم مشحون
جریدههای سیاه و سپید لیل و نهار
همیشه من به ثنای تو میچکانم در
چو ابر بیطمع و حرص را تب و ادرار
ولی توقعم از لطف شاه میباشد
که گه گهی دهدم بر ضمیر خویش گذار
دوم که چون شمری بندگان مخلص را
مرا به اسم غلامی درآوری به شمار
از آن عروس سخن خوش نمینماید روی
که دارد آیینه طبع روشنم ز نگار
تو پادشاه جهانی و ورد من این است
که پادشاه ز شاهی و ملک برخوردار
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۱۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:قطعه شمارهٔ ۹۸
گوهر بعدی:قطعه شمارهٔ ۱۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.