هوش مصنوعی:
این متن یک شعر یا مناجات است که در آن شاعر یا نویسنده به ستایش وزیر یا شخصی بلندمرتبه میپردازد. او از جایگاه والای این شخص سخن میگوید و از بیتوجهیهای احتمالی نسبت به خود شکایت میکند. همچنین، شاعر به مهارتهای خود مانند فصاحت، هنر، شعر و انشا اشاره میکند، اما در نهایت از آنها چشمپوشی میکند و درخواست میکند که به عنوان نوکری ساده پذیرفته شود. متن پر از استعارهها و تشبیهات ادبی است و لحنی احترامآمیز و در عین حال شکایتآمیز دارد.
رده سنی:
16+
این متن دارای زبان ادبی پیچیده، استعارههای فراوان و مفاهیم عمیق است که درک آن برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال دشوار خواهد بود. همچنین، برخی از مفاهیم مانند شکایت از بیعدالتی یا ستایش از مقامات نیاز به بلوغ فکری دارد.
قطعه شمارهٔ ۱۰۷
کرا مجال بود کز زبان همچومنی
حکایتی برساند به بارگاه وزیر
زمین ببوسد و بعد از دعا خطاب کند
که ای جناب تو والاتر از سپهر اثیر
سپهر را همه بر قطب دولت تو مدار
ستاره را همه بر سمت طاعت تو مسیر
مثال امر تو را دور چرخ فرمانبر
نگین رای تو را مهر مهر نقش پذیر
تویی که صبح ضمیر منیرت از سر عار
فشاند بر رخ خورشید دامن تشویر
نفاذ تیر بیان تو در مجاری فکر
چو گوشهای کمان کرده پرز زه لب تیر
ز عشق خط روان مسلسل قلمت
نسیم آب روان را کشیده در زنجیر
زمانه راست ز بخت تو صد بشارت فتح
که هست بخت تو همچون مسیح طفل بشیر
مرا ز طالع وارون شکایتی است عجب
اگر مجال بود شمهای کنم تقریر
چهار ماه تمام است تاز حضرت تو
میان ببسته چو رمحم زبان گشاده چو تیر
عجب درانکه درین چهار ماه یک نوبت
به حال بنده نفرمودی التفات ضمیر
که در رکاب همایون ما درین مدت
چه میکند به چه میسازد این غریب فقیر؟
نه هیچ شغل که او را بود در آن راحت
نه هیچ کار که او را از آن بود توفیر
حدیث رفته رها میکنم که آن صورت
نوشته بود قضا بر صحیفه تقدیر
کنون در آینه رای عالم آرایت
ببین که کار مرا چیست صورت تدبیر
مرا خدای تعالی به فر تخت تو داد
فصاحت و هنر و شعر و انشا و تحریر
فصاحت و هنر و شعر را رها کردم
هنر مگیر و فصاحت مگیر و شعر مگیر
مرا ز جنس دگر نوکران پیاده شمار
از آنتکه باز ندانند شعر را ز شعیر
ببین کهع آنچه بدیشان رسید در یک ماه
به من رسید درین چار ماه عشر عشیر
بقای جاه تو بادا که هر چه مقصود است
درین میانه مرا گفته شد قلیل و کثیر
حکایتی برساند به بارگاه وزیر
زمین ببوسد و بعد از دعا خطاب کند
که ای جناب تو والاتر از سپهر اثیر
سپهر را همه بر قطب دولت تو مدار
ستاره را همه بر سمت طاعت تو مسیر
مثال امر تو را دور چرخ فرمانبر
نگین رای تو را مهر مهر نقش پذیر
تویی که صبح ضمیر منیرت از سر عار
فشاند بر رخ خورشید دامن تشویر
نفاذ تیر بیان تو در مجاری فکر
چو گوشهای کمان کرده پرز زه لب تیر
ز عشق خط روان مسلسل قلمت
نسیم آب روان را کشیده در زنجیر
زمانه راست ز بخت تو صد بشارت فتح
که هست بخت تو همچون مسیح طفل بشیر
مرا ز طالع وارون شکایتی است عجب
اگر مجال بود شمهای کنم تقریر
چهار ماه تمام است تاز حضرت تو
میان ببسته چو رمحم زبان گشاده چو تیر
عجب درانکه درین چهار ماه یک نوبت
به حال بنده نفرمودی التفات ضمیر
که در رکاب همایون ما درین مدت
چه میکند به چه میسازد این غریب فقیر؟
نه هیچ شغل که او را بود در آن راحت
نه هیچ کار که او را از آن بود توفیر
حدیث رفته رها میکنم که آن صورت
نوشته بود قضا بر صحیفه تقدیر
کنون در آینه رای عالم آرایت
ببین که کار مرا چیست صورت تدبیر
مرا خدای تعالی به فر تخت تو داد
فصاحت و هنر و شعر و انشا و تحریر
فصاحت و هنر و شعر را رها کردم
هنر مگیر و فصاحت مگیر و شعر مگیر
مرا ز جنس دگر نوکران پیاده شمار
از آنتکه باز ندانند شعر را ز شعیر
ببین کهع آنچه بدیشان رسید در یک ماه
به من رسید درین چار ماه عشر عشیر
بقای جاه تو بادا که هر چه مقصود است
درین میانه مرا گفته شد قلیل و کثیر
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۲۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:قطعه شمارهٔ ۱۰۶
گوهر بعدی:قطعه شمارهٔ ۱۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.