هوش مصنوعی: این متن شعری است که به توصیف احساسات عمیق و عاشقانه‌ای می‌پردازد که با موسیقی و سماع درآمیخته است. شاعر از دل‌های خراب و طپنده، رباب و موسیقی، و ارتباط بین جان و تن سخن می‌گوید. او از عشق و زیبایی ماه و آفتاب نیز یاد می‌کند و به رابطه‌ی بین عشق و عقل اشاره می‌کند. در نهایت، شاعر به این نکته اشاره می‌کند که عشق و موسیقی می‌توانند جان را به حرکت درآورند و به آن حیات بخشند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم پیچیده‌ی عرفانی و ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد که معمولاً در سنین بالاتر حاصل می‌شود.

غزل شمارهٔ ۱۲۸۶

شِنو زِ سینه تَرَنگا تَرَنگِ آوازش
دلِ خَراب طَپیدن گرفت از آغازش

به بَر گرفت رَباب و زِ سَر نَهاد کُلَه
زِ دست رفت دلِ من چو دید سَر بازَش

دل از بِریشَمِ او چون کَلا به گَردان است
کَلابه ظاهر و پنهانْ زِ چَشم قَزّازَش

دو سه بِریشَم ازین اَرْغنون فُروتَر گیر
که تُند می‌رَسَد آوازِ عقل پَردازش

بِدان که تَنْ چو غُبار است و جانْ دَرو چون باد
وَلیک فِعْلِ غُبارِ تَن است غَمّازَش

غُبارْ جان بُوَد و می‌رَسَد دِگَر جانی
که ذَرّه ذَرّه به رَقص آمده‌‌ست از آوازش

جهانْ تَنور و دَرو نان‌هایِ رنگارنگ
تَنور و نان چه کُند آن کِه دید خَبّازش؟

زِ سینه نیست سَماعِ دل و زِ بیرون نیست
فِداتْ جانَم هر جا که هست بِنْوازَش

شبی به طَنْز بِگُفتم دِلا به مَهْ بِنِگَر
که هست مَهْ را چیزی زِ لُطفِ پَروازش

چو آفتاب نَهان شُد به جایِ او بِنَهَند
چراغَکی که بُوَد شب شَراراَنْدازش

به هر دو دستْ دل از ماهْ چَشمِ خود بِگْرفت
که دلْ زِ غَیرتِ شَهْ واقِف است و از نازش
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۸۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.