هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر از تضادها و تناقضهای زندگی سخن میگوید. او از ترشی و شیرینی، خنده و گریه، و رشک و عشق صحبت میکند. شاعر با استفاده از استعارهها و تشبیهات زیبا، مفاهیم عمیق فلسفی و عاطفی را بیان میکند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عاطفی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیهات پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد.
غزل شمارهٔ ۱۲۸۵
شِکَست نِرخِ شِکَر را بُتَم به رویِ تُرُش
چه بادههاست بُتَم را دَران کَدویِ تُرُش
به قاصِد او تُرُش است و به جانِ شیرینَش
که نیست در همه اَجْزاشْ تایِ مویِ تُرُش
هزار خُمْرهٔ سِرکه عَسَل شُدهست ازو
که هست دِلْبَرِ شیرین دَوایِ خویِ تُرُش
زِهای و هویِ تُرُشهایِ ماش خنده گرفت
حَلاوَتِ عَجَبی یافتهای و هویِ تُرُش
تُرُش چگونه نَخندد به زیرِ لب چو شنید
که جویِ شیر و شِکَر شُد رَوان به سویِ تُرُش؟
رُبود سیلِ وِیْام دوش و خَلْق نَعْره زنان
میانِ جویِ عَسَل چیست آن سَبویِ تُرُش؟
پَریر یارْ مرا جُست کان تُرُش رو کو؟
خُمار نیست چرا بودَش آرزویِ تُرُش؟
شتاب و تیز هَمیرفت کو به کو پِیِ من
چرا کُند شِکَرو قَند جُست و جویِ تُرُش؟
گرفته طَبْلهٔ حَلْوا و بَنده را جویان
که تا زِ جایزه شیرین کُند گِلویِ تُرُش
عَجَب نباشد اگر قَصدِ او فَنایِ من است
همیشه شیرین باشد یَقین عَدویِ تُرُش
غَلَط مَکُن تُرُشی نی برایِ دَفْعِ تواست
زِ رَشکِ چون تو شکاریست رنگ و بویِ تُرُش
زِ رِشکِ جاهِ امیر است روتُرُش دَربان
زِ رَشکِ رویِ عَروس است رویِ شویِ تُرُش
هزار خانه چو زَنبور پُرعَسَل داری
به جانِ تو که گُذَر کُن زِ گفت و گویِ تُرُش
چه بادههاست بُتَم را دَران کَدویِ تُرُش
به قاصِد او تُرُش است و به جانِ شیرینَش
که نیست در همه اَجْزاشْ تایِ مویِ تُرُش
هزار خُمْرهٔ سِرکه عَسَل شُدهست ازو
که هست دِلْبَرِ شیرین دَوایِ خویِ تُرُش
زِهای و هویِ تُرُشهایِ ماش خنده گرفت
حَلاوَتِ عَجَبی یافتهای و هویِ تُرُش
تُرُش چگونه نَخندد به زیرِ لب چو شنید
که جویِ شیر و شِکَر شُد رَوان به سویِ تُرُش؟
رُبود سیلِ وِیْام دوش و خَلْق نَعْره زنان
میانِ جویِ عَسَل چیست آن سَبویِ تُرُش؟
پَریر یارْ مرا جُست کان تُرُش رو کو؟
خُمار نیست چرا بودَش آرزویِ تُرُش؟
شتاب و تیز هَمیرفت کو به کو پِیِ من
چرا کُند شِکَرو قَند جُست و جویِ تُرُش؟
گرفته طَبْلهٔ حَلْوا و بَنده را جویان
که تا زِ جایزه شیرین کُند گِلویِ تُرُش
عَجَب نباشد اگر قَصدِ او فَنایِ من است
همیشه شیرین باشد یَقین عَدویِ تُرُش
غَلَط مَکُن تُرُشی نی برایِ دَفْعِ تواست
زِ رَشکِ چون تو شکاریست رنگ و بویِ تُرُش
زِ رِشکِ جاهِ امیر است روتُرُش دَربان
زِ رَشکِ رویِ عَروس است رویِ شویِ تُرُش
هزار خانه چو زَنبور پُرعَسَل داری
به جانِ تو که گُذَر کُن زِ گفت و گویِ تُرُش
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۸۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.