هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از عشق و اشتیاق خود به معشوق سخن می‌گوید. او از درد دوری و نیاز به حضور معشوق می‌گوید و جهان را سایه‌ای از معشوق می‌داند که روشنایی و بقای خود را از او می‌گیرد. شاعر خود را مهره‌ای در دست معشوق می‌داند و از او می‌خواهد که او را از غربت نجات دهد.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی احساسی بیشتری دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۲۸۹

دلی کَزْ تو سوزد چه باشد دَوایَش؟
چو تشنه‌یْ تو باشد کِه باشد سَقایَش؟

چو بیمار گردد به بازار گردد
دُکانِ تو جویَد لَبِ قَندْخایَش

تویی باغ و گُلْشَن تویی روزِ روشن
مَکُن دلْ چو آهن مَران از لِقایَش

به دَرد و به زاری به اندوه و خواری
عَجَب چند داری بُرونِ سَرایَش؟

مَها از سَرِ او چو تو سایه بُردی
چه سود و چه راحت زِ سایه‌یْ هُمایَش؟

چو یک دَم نَبینَد جَمال و جَلالَت
بگیرد مَلالی زِ جان و زِ جایَش

جهانْ از بهارش چو فردوس گردد
چَمَنْ بی‌زبانی بگوید ثَنایَش

جواهر کِه بَخشَد؟ کَفِ بَحرْ خویَش
فَزایش کِه بَخشَد؟ رُخِ جانْ فَزایَش

جهانْ سایهٔ توست رَوِش از تو دارد
زِ نورِ تو باشد بَقا و فَنایَش

مَنَم مُهرهٔ تو فُتاده زِ دَستَت
ازین طاسِ غُربَت بیا دَررُبایَش

بگیرم اَدَب را بِبَندم دو لب را
که تا راز گوید لَبِ دِلْگُشایَش
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۸۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.