هوش مصنوعی:
این شعر به مقایسهی عدل و ظلم میپردازد و تأثیرات منفی ظلم بر جامعه و افراد را توصیف میکند. شاعر بیان میکند که ظلم باعث تباهی ممالک و نابودی عافیت میشود، در حالی که عدل موجب خوشدلی و آرامش است. همچنین، او به وضعیت نابسامان جامعه تحت حکومت ظالمان اشاره میکند و از افراد نادان و فتنهانگیزی که به نام علم و فضل اقدام به خونریزی میکنند، انتقاد مینماید. در نهایت، شاعر از مظلومان و محرومان یاد میکند که تحت ستم قرار گرفتهاند و آرزو میکند که آهشان تأثیرگذار باشد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق اجتماعی و انتقادی است که درک آن به بلوغ فکری و تجربهی کافی نیاز دارد. همچنین، برخی از تصاویر و توصیفات ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین یا نامفهوم باشد.
در فضیلت عدالت
عدل شمعی بود جهان افروز
ظلم شه آتشی ممالک سوز
رخنه در ملک شاهی آرد ظلم
در ممالک تباهی آرد ظلم
شه چو ظالم بود نپاید دیر
زود گردد برو مخالف چیر
ظلم تا در جهان نهاد قدم
عافیت شد در آرزوی عدم
عدل تا سایه از جهان برداشت
خوشدلی رخت از این مکان برداشت
مادر خرمی عقیم بماند
غصه در سینهها مقیم بماند
جگر اهل دل پر از خون شد
دل ارباب فضل محزون شد
در جهانی که هست کون و فساد
در کشیدند رخ، صلاح و سداد
دورگردون نگرکه جون دون شد
جنبش اختران دگرگون شد
برکشید آسمان لئیمان را
تیره کرد اختر کریمان را
خاک بر تارک ضعیفان بیخت
آبروی همه شریفان ریخت
این لئیمان که سر برآوردند
عادت و رسم دیگر آوردند
همه از دانش است دعویشان
لیک بی دانشی است معنیشان
علمشان بهر فتنه انگیزی است
فضلشان از برای خونریزی است
بوی گند آید از فضایلشان
دیو بگریزد از شمایلشا ن
خویشتن ناشناس و بیادبند
همه آزار خلق را سببند
آنچه بینی که مشتری نظرند
گه زکیوان نحس، نحسترند
هم زبانشان زفحش آموده
هم درونشان به خبث آلوده
عالمی پر زدیو و دد بینی
جمله مست شراب خود بینی
هر یکی همچو دیو درنگ و پوی
همه دور از خدا و دنیا جوی
تو چه کوبی چنانکه ایشانند؟
بکن اندیشه نامسلمانند
این گروه دگر که مظلومند
اندرین روزگار محرومند
همه سرکشته و پریشانند
خسته تیغ ظلم ایشانند
آهشان سوخت سقف گردون را
اشکشان دجله ساخت هامون را
عجب ارآهشان اثر نکند
درود دلشان جهان سقر نکند
هست آن را که هست نادانتر
کار او از همه به سامانتر
وآنکه داند که کار دنیا چیست
یکنفس خوش نمیتواند پست
ظلم شه آتشی ممالک سوز
رخنه در ملک شاهی آرد ظلم
در ممالک تباهی آرد ظلم
شه چو ظالم بود نپاید دیر
زود گردد برو مخالف چیر
ظلم تا در جهان نهاد قدم
عافیت شد در آرزوی عدم
عدل تا سایه از جهان برداشت
خوشدلی رخت از این مکان برداشت
مادر خرمی عقیم بماند
غصه در سینهها مقیم بماند
جگر اهل دل پر از خون شد
دل ارباب فضل محزون شد
در جهانی که هست کون و فساد
در کشیدند رخ، صلاح و سداد
دورگردون نگرکه جون دون شد
جنبش اختران دگرگون شد
برکشید آسمان لئیمان را
تیره کرد اختر کریمان را
خاک بر تارک ضعیفان بیخت
آبروی همه شریفان ریخت
این لئیمان که سر برآوردند
عادت و رسم دیگر آوردند
همه از دانش است دعویشان
لیک بی دانشی است معنیشان
علمشان بهر فتنه انگیزی است
فضلشان از برای خونریزی است
بوی گند آید از فضایلشان
دیو بگریزد از شمایلشا ن
خویشتن ناشناس و بیادبند
همه آزار خلق را سببند
آنچه بینی که مشتری نظرند
گه زکیوان نحس، نحسترند
هم زبانشان زفحش آموده
هم درونشان به خبث آلوده
عالمی پر زدیو و دد بینی
جمله مست شراب خود بینی
هر یکی همچو دیو درنگ و پوی
همه دور از خدا و دنیا جوی
تو چه کوبی چنانکه ایشانند؟
بکن اندیشه نامسلمانند
این گروه دگر که مظلومند
اندرین روزگار محرومند
همه سرکشته و پریشانند
خسته تیغ ظلم ایشانند
آهشان سوخت سقف گردون را
اشکشان دجله ساخت هامون را
عجب ارآهشان اثر نکند
درود دلشان جهان سقر نکند
هست آن را که هست نادانتر
کار او از همه به سامانتر
وآنکه داند که کار دنیا چیست
یکنفس خوش نمیتواند پست
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:الملک یبقی مع الکفر ولایبقی مع الظلم
گوهر بعدی:فصل فی ختم الکتاب
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.