۷۰۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۱۸

هر اوَّلِ روز ای جان، صد بار سَلامُ عَلَیک
در گفتن و خاموشی، ای یارْ سَلامُ عَلَیک

از جانْ همه قُدّوسی، وَزْ تَن همه سالوسی
وَزْ گُل همه جَبّاری، وَزْ خارْ سَلامُ عَلَیک

من تَرکَم و سَرمَستَم، تُرکانه سِلَح بَستَم
در دِهْ شُدم و گفتم، سالار سَلامُ عَلَیک

بِنْهاد یکی صَهْبا، بر کَفِّ من و گُفتا
این شُهره امانَت را هُش دار، سَلامُ عَلَیک

گفتم منِ دیوانه، پیوسته، خَلیلانه
بر مالِکِ خود گویم، در نارْ سَلامُ عَلَیک

آن لحظه که بیرونم، عالَمْ زِسَلامَم پُر
وان لحظه که در غارَم، با یارْ سَلامُ عَلَیک

چون صُنْع و نشانِ او دارد همه صورت‌ها
ای مور شَبَت خوش باد، ای مار سَلامُ عَلَیک

داوود تو را گوید بر تَخت فَدَیْناکُم
مَنصور تو را گوید، بر دار سَلامُ عَلَیک

مُشتاقْ تو را گوید بی‌طَمْعْ سَلام از جان
مُحتاجْ هَمَت گوید، ناچار سَلامُ عَلَیک

شاهانْ چو سَلامِ تو، با طَبْل و عَلَم گویند
در زیرِ زبان گوید، بیمار سَلامُ عَلَیک

چون باد‌هٔ جانْ خوردم، ایزار گِرو کردم
تا مَست مرا گوید، ای زار سَلامُ عَلَیک

امسال زِ ماهِ تو، چندان خوش و خُرَّم شُد
کَزْ کِبْر نمی‌گوید، بر پار سَلامُ عَلَیک

از لَذَّتِ زَخْمه‌یْ تو، این چَنگِ فَلَک بی‌خود
سَر زیر کُند هر دَم، کِی تار سَلامُ عَلَیک

مُرغانِ خَلیلی هم، سَر رفته و پَر کَنده
آورده از آن عالَم، هر چارْ سَلامُ عَلَیک

بَس سیلِ سُخَن رانْدم، بس قارِعَه بَرخوانْدم
از کارْ فُرو ماندم، ای کار سَلامُ عَلَیک
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.