۳۰۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۴۱

امروز بِحَمْدِاللَّهْ از دی بَتَر است این دل
امروز دَرین سودا، رنگی دِگَر است این دل

در زیرِ درختِ گُل، دی باده هَمی‌خورْد او
از خوردنِ آن باده، زیر و زَبَر است این دل

از بَسْ که نِیِ عشقَت، نالید دَرین پَرده
از ذوقِ نِیِ عشقت، همچون شِکَر است این دل

بَندِ کَمَرَت گشتم، ای شُهره قَبایِ من
تا بَسته به گِردِ تو، همچون کَمَر است این دل

از پَروَرشِ آبَت، ای بَحْرِ حَلاوت‌ها
همچون صَدَف است این تَن، همچون گُهَر است این دل

چون خانهٔ هر مؤمن، از عشقِ تو ویران شُد
هر لحظه دَرین شورش، بر بام و دَر است این دل

شَمسُ الْحَقِ تبریزی، تابَنده چو خورشید است
وَزْ تابشِ خورشیدش، هَمچون سَحَر است این دل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۴۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.