هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و دل‌بستگی سخن می‌گوید و بیان می‌کند که عمرش را در راه عشق و سودای دل گذرانده است. او از غم و اندوه دل می‌گوید و این که دلش به قصد جانش برخاسته است. شاعر از زیبایی و جذابیت معشوق و تأثیر آن بر دلش صحبت می‌کند و این که دلش از دین گریخته و به جای آن، زلفین معشوق را جایگزین کرده است. او از بی‌قراری و اضطراب دلش می‌گوید و این که شب‌ها را به امید دیدن سیمای معشوق بیدار می‌ماند. شاعر همچنین از عظمت و بزرگی عشق و دل سخن می‌گوید و آن را با خورشید و دریا مقایسه می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد تا بتواند به درستی درک شود.

غزل شمارهٔ ۱۳۴۶

رفت عُمرم در سَرِ سودایِ دل
وَزْغمِ دل نیستم پَروایِ دل

دلْ به قَصدِ جانِ من بَرخاسته
من نِشَسته، تا چه باشد رایِ دل

دلْ زِ حَلقه‌یْ دین گُریزد، زان که هست
حَلقهٔ زُلفینِ خوبانْ جایِ دل

گِردِ او گَردم که دل را گِرد کرد
کو رَسَد فریادم از غوغایِ دل

خوابِ شب بر چَشمِ خود کردم حَرام
تا بِبینَم صُبح دَمْ سیمایِ دل

قَدِّ من هَمچون کَمان شُد از رُکوع
تا بِبینَم قامَت و بالایِ دل

آن جهان یک تابش از خورشیدِ دل
وین جهانْ یک قَطره از دریایِ دل

لَب بِبَند ایرا به گَردون می‌رَسَد
بی زبانْ هَیهایِ دل، هَیهای دل
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۴۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.