۲۶۴ بار خوانده شده

آشنا هر خار را از قصهٔ ما ساختی

آشنا هر خار را از قصهٔ ما ساختی
در بیابان جنون بردی و رسوا ساختی

جرم ما از دانه ئی تقصیر او از سجده ئی
نی به آن بیچاره میسازی نه با ما ساختی

صد جهان میروید از کشت خیال ما چو گل
یک جهان و آنهم از خون تمنا ساختی

پرتو حسن تو می افتد برون مانند رنگ
صورت می پرده از دیوار مینا ساختی

طرح نو افکن که ما جدت پسند افتاده ایم
این چه حیرت خانه ئی امروز و فردا ساختی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:از ما بگو سلامی آن ترک تند خو را
گوهر بعدی:خوش آنکه رخت خرد را به شعله‌ای می سوخت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.