هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و عاشقانه است که در آن شاعر از عشق و علاقهی خود به معشوق سخن میگوید و از مفاهیمی مانند عشق الهی، صبر، و تحمل سختیها در راه عشق صحبت میکند. شاعر از تاج عشق بر سر خود و استحکام آن در برابر سختیها یاد میکند و به مفاهیم عرفانی مانند نور، گوهر وجودی، و ارتباط با خدا اشاره میکند.
رده سنی:
16+
این متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و دینی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم انتزاعی و فلسفی موجود در متن ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۱۳۸۰
دی بر سَرَم تاجِ زَری بِنْهاده است آن دِلْبَرم
چندانک سیلی میزَنی، آن مینَیُفتَد از سَرَم
شاهِ کُلَه دوزِ اَبَد، بر فَرقِ من از فَرقِ خود
شب پوشِ عشقِ خود نَهَد، پاینده باشد لاجَرَم
وَرْسَر نَمانَد با کُلَه، من سَر شَوَم جُمله چو مَهْ
زیرا که بیحُقّه و صَدَف، رَخشان تَر آید گوهرم
اینک سَر و گُرزِ گِران، میزَن برایِ اِمْتِحان
وَرْبِشْکَنَد این استخوان، از عقل و جانْ مَغزین تَرم
آن جَوْزِ بیمَغزی بُوَد، کو پوست بُگْزیده بُوَد
او ذوق کِی دیده بُوَد از لَوزیِ پیغامْبَرم؟
لَوْزینهٔ پُر جَوْزِ او، پُر شِکَّر و پُر لَوْزِ او
شیرین کُند حَلْق و لَبَم، نوری نَهَد در مَنْظَرم
چون مغز یابی ای پسر، از پوستْ بَرداری نَظَر
در کویِ عیسی آمدی، دیگر نگویی کو خَرَم؟
ای جانِ منْ تا کِی گِلِه؟ یک خَر تو کم گیر از گَلِه
در زَفتیِ فارِس نِگَر، نی بارگیرِ لاغَرَم
زَفتیِّ عاشق را بِدان از زَفتیِ معشوقِ او
زیرا که کِبْرِ عاشقان، خیزد زِاَللَّهُ اکْبَرَم
ای دَردهایِ آه گو، اَه اَه مگو، اَللَّه گو
از چَهْ مگو، از جاه گو، ای یوسُفِ جانْ پَروَرم
چندانک سیلی میزَنی، آن مینَیُفتَد از سَرَم
شاهِ کُلَه دوزِ اَبَد، بر فَرقِ من از فَرقِ خود
شب پوشِ عشقِ خود نَهَد، پاینده باشد لاجَرَم
وَرْسَر نَمانَد با کُلَه، من سَر شَوَم جُمله چو مَهْ
زیرا که بیحُقّه و صَدَف، رَخشان تَر آید گوهرم
اینک سَر و گُرزِ گِران، میزَن برایِ اِمْتِحان
وَرْبِشْکَنَد این استخوان، از عقل و جانْ مَغزین تَرم
آن جَوْزِ بیمَغزی بُوَد، کو پوست بُگْزیده بُوَد
او ذوق کِی دیده بُوَد از لَوزیِ پیغامْبَرم؟
لَوْزینهٔ پُر جَوْزِ او، پُر شِکَّر و پُر لَوْزِ او
شیرین کُند حَلْق و لَبَم، نوری نَهَد در مَنْظَرم
چون مغز یابی ای پسر، از پوستْ بَرداری نَظَر
در کویِ عیسی آمدی، دیگر نگویی کو خَرَم؟
ای جانِ منْ تا کِی گِلِه؟ یک خَر تو کم گیر از گَلِه
در زَفتیِ فارِس نِگَر، نی بارگیرِ لاغَرَم
زَفتیِّ عاشق را بِدان از زَفتیِ معشوقِ او
زیرا که کِبْرِ عاشقان، خیزد زِاَللَّهُ اکْبَرَم
ای دَردهایِ آه گو، اَه اَه مگو، اَللَّه گو
از چَهْ مگو، از جاه گو، ای یوسُفِ جانْ پَروَرم
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۷۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.