۱۲۳۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۸۶

آمد بهار ای دوستان، مَنْزِل به سَروِسْتان کنیم
تا بَختِ در رو خُفته را، چون بَختِ سَروْاِسْتان کنیم

هَمچون غَریبانِ چَمَن، بی‌پا رَوان گشته به فَن
هم بَسته پا، هم گام زن، عَزمِ غَریبِسْتان کنیم

جانی که رَست از خاکْدان، نامَش رَوان آمد رَوان
ما جانِ زانوبَسته را، هم مَنْزِلِ ایشان کنیم

ای بَرگ قُوَّت یافتی، تا شاخ را بِشْکافْتی
چون رَستی از زندانْ بگو، تا ما دَرین حَبْس آن کنیم

ای سَرو بر سَروَر زَدی، تا از زمین سَر وَرْ زَدی
سَروَر چه سَیر آموخْتَت؟ تا ما در آن سَیران کنیم

ای غُنچه گُلگون آمدی، وَزْ خویشْ بیرون آمدی
با ما بگو چون آمدی؟ تا ما زِ خود خیزان کنیم

آن رَنگِ عَبْهَر از کجا؟ وان بویِ عَنْبَر از کجا؟
وین خانه را دَر از کجا؟ تا خِدمَتِ دَربان کنیم

ای بُلبُل آمد دادِ تو، من بندهٔ فریادِ تو
تو شادِ گُل، ما شادِ تو، کِی شُکرِ این اِحْسان کنیم؟

ای سَبزپوشانْ چون خَضِر، ای غَیب‌ها گویان به سِرّ
تا حَلْقهٔ گوش از شما، پُر دُرّو پُر مَرجان کنیم

بِشْنو زِ گُلْشَن رازها، بی‌حرف و بی‌آوازها
بَرساخت بُلبُلْ سازها، گَر فَهمِ آن دَسْتان کنیم

آوازِ قُمری تا قَمَر بَررَفت و طوطی بر شِکَر
می آوَرَد اَلْحانِ تَر، جانْ مَستِ آن اَلْحان کنیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۸۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.