هوش مصنوعی: این متن شعری است که به موضوعات مختلفی مانند اهمیت علم و حکمت، رابطه علم و عشق، خطرات علم بدون اخلاق، نقش دین در زندگی، و وضعیت جامعه و ملت می‌پردازد. شاعر از مفاهیمی مانند حق، باطل، ایمان، کفر، و نقش قرآن در زندگی انسان سخن می‌گوید. همچنین، به انتقاد از وضعیت جامعه و رهبران دینی می‌پردازد و بر نیاز به بازگشت به اصول اصیل دینی تأکید می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی، دینی و اجتماعی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، برخی از انتقادات اجتماعی و دینی موجود در متن ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده یا نامفهوم باشد.

حکمت خیرکثیر است

گفت حکمت را خدا خیر کثیر
هر کجا این خیر را بینی بگیر

علم حرف و صوت را شهپر دهد
پاکی گوهر به نا گوهر دهد

علم را بر اوج افلاک است ره
تا ز چشم مهر بر کندد نگه

نسخهٔ او نسخهٔ تفسیر کل
بستهٔ تدبیر او تقدیر کل

دشت را گوید حبابی ده ، دهد
بحر را گوید سرابی ده ، دهد

چشم او بر واردات کائنات
تا ببیند محکمات کائنات

دل اگر بندد به حق پیغمبری است
ور ز حق بیگانه گردد کافری است

علم را بی سوز دل خوانی شر است
نور او تاریکی بحر و بر است

عالمی از غاز او کور و کبود
فرودینش برگ ریز هست و بود

بحر و دشت و کوهسار و باغ و راغ
از بم طیارهٔ او داغ داغ

سینه افرنگ را ناری ازوست
لذت شبخون و یلغاری ازوست

سیر واژونی دهد ایام را
می برد سرمایهٔ اقوام را

قوتش ابلیس را یاری شود
نور ، نار از صحبت ناری شود

کشتن ابلیس کاری مشکل است
زانکه او گم اندر اعماق دل است

خوشتر آن باشد مسلمانش کنی
کشتهٔ شمشیر قرآنش کنی

از جلال بی جمالی الامان
از فراق بی وصالی الامان

علم بی عشق است از طاغوتیان
علم با عشق است از لاهوتیان

بی محبت علم و حکمت مرده ئی
عقل تیری بر هدف ناخورده ئی

کور را بیننده از دیدار کن
بولهب را حیدر کرار کن
زنده رود

محکماتش وانمودی از کتاب
هست آن عالم هنوز اندر حجاب

پرده را از چهره نگشاید چرا
از ضمیر ما برون ناید چرا

پیش ما یک عالم فرسوده ایست
ملت اندر خاک او آسوده ایست

رفت سوز سینهٔ تاتار و کرد
یا مسلمان مرد یا قرآن بمرد
سعید حلیم پاشا

دین حق از کافری رسوا تر است
زانکه ملا مؤمن کافر گر است

شبنم ما در نگاه ما یم است
از نگاه او یم ما شبنم است

از شگرفیهای آن قرآن فروش
دیده ام روح الامین را در خروش

زانسوی گردون دلش بیگانه ئی
نزد او ام الکتاب افسانه ئی

بی نصیب از حکمت دین نبی
آسمانش تیره از بی کوکبی

کم نگاه و کور ذوق و هرزه گرد
ملت از قال و اقولش فرد فرد

مکتب و ملا و اسرار کتاب
کور مادر زاد و نور آفتاب

دین کافر فکر و تدبیر جهاد
دین ملا فی سبیل الله فساد

مرد حق جان جهان چار سوی
آن بخلوت رفته را از من بگوی

ای ز افکار تو مؤمن را حیات
از نفسهای تو ملت را ثبات

حفظ قرآن عظیم آئین تست
حرف حق را فاش گفتن دین تست

تو کلیمی چند باشی سرنگون
دست خویش از آستین آور برون

سر گذشت ملت بیضا بگوی
با غزال از وسعت صحرا بگوی

فطرت تو مستنیر از مصطفی است
باز گو آخر مقام ما کجاست

مرد حق از کس نگیرد رنگ و بو
مرد حق از حق پذیرد رنگ و بو

هر زمان اندر تنش جانی دگر
هر زمان او را چو حق شانی دگر

رازها با مرد مؤمن باز گوی
شرح رمز «کل یوم» باز گوی

جز حرم منزل ندارد کاروان
غیر حق در دل ندارد کاروان

من نمی گویم که راهش دیگر است
کاروان دیگر نگاهش دیگر است
افغانی

از حدیث مصطفی داری نصیب
دین حق اندر جهان آمد غریب

با تو گویم معنی این حرف بکر
غربت دین نیست فقر اهل ذکر

بهر آن مردی که صاحب جستجوست
غربت دین ندرت آیات اوست

غربت دین هر زمان نوع دگر
نکته را دریاب اگر داری نظر

دل به آیات مبین دیگر ببند
تا بگیری عصر نو را در کمند

کس نمی داند ز اسرار کتاب
شرقیان هم غربیان در پیچ و تاب

روسیان نقش نوی انداختند
آب و نان بردند و دین در باختند

حق ببین حق گوی و غیر از حق مجوی
یک دو حرف از من به آن ملت بگوی
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: چند بندی
تعداد ابیات: ۵۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:ارض ملک خداست
گوهر بعدی:پیغام افغانی با ملت روسیه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.