هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر از تحولات درونی خود سخن می‌گوید. او از مرگ و زندگی، گریه و خنده، و تحولات روحی و معنوی خود صحبت می‌کند. شاعر با عشق و دولت عشق آشنا می‌شود و به مرحله‌ای از خودشناسی و خودآگاهی می‌رسد. او از دیوانگی و سرمستی، کشته شدن و زنده شدن، و تحولات دیگر در مسیر عشق الهی سخن می‌گوید. در نهایت، شاعر به مرحله‌ای از روشنایی و بخشندگی می‌رسد و خود را به عنوان بخشی از جهان هستی می‌بیند.
رده سنی: 18+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. مفاهیمی مانند مرگ، زندگی، عشق الهی، و تحولات روحی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده و نامفهوم باشد. بنابراین، این متن برای افراد بالای 18 سال که توانایی درک و تحلیل مفاهیم عمیق را دارند، مناسب است.

غزل شمارهٔ ۱۳۹۳

مُرده بُدَم، زنده شُدم، گریه بُدم، خنده شُدم
دولَتِ عشق آمد و منْ دولَتِ پاینده شُدم

دیدهٔ سیر است مرا، جانِ دلیر است مرا
زَهرهٔ شیر است مرا، زُهرهٔ تابنده شُدم

گفت که دیوانه نه‌یی، لایِقِ این خانه نه‌یی
رفتم دیوانه شُدم، سِلسِله بَندَنده شُدم

گفت که سَرمَست نه‌یی، رو که ازین دست نه‌یی
رفتم و سَرمَست شُدم، وَزْطَرَب آکَنده شُدم

گفت که تو کُشته نه‌یی، در طَرَب آغشته نه‌یی
پیشِ رُخِ زنده کُنَش، کُشته و اَفکَنده شُدم

گفت که تو زیرکَکی، مَستِ خیالیْ و شَکی
گول شُدم، هول شُدم، وَزْهمه بَرکَنده شُدم

گفت که تو شمع شُدی، قبلهٔ این جمع شُدی
جمع نِیَم، شمع نِیَم، دودِ پَراکنده شُدم

گفت که شیخیّ و سَری، پیش رو و راهْ بَری
شیخْ نِیَم، پیش نِیَم، امرِ تو را بَنده شُدم

گفت که با بال و پَری، من پَر و بالَت نَدَهم
در هَوَسِ بال و پَرَش، بی‌پَر و پَرکَنده شُدم

گفت مرا دولتِ نو راه مَرو، رَنْجه مَشو
زان که من از لُطف و کَرَم، سویِ تو آینده شُدم

گفت مرا عشقِ کُهُن، از بَرِ ما نَقْل مَکُن
گفتم آری نکُنم، ساکِن و باشَنده شُدم

چَشمهٔ خورشید تویی، سایه گَهِ بید مَنَم
چون که زَدی بر سَرِ من، پَست و گُدازنده شُدم

تابشِ جان یافت دِلَم، وا شُد و بِشْکافت دِلَم
اَطْلَسِ نو بافت دِلَم، دشمنِ این ژَنده شُدم

صورتِ جان، وقتِ سَحَر، لاف هَمی‌زد زِبَطَر
بَنده و خَربَنده بُدَم، شاه و خداونده شُدم

شُکر کُند کاغذِ تو، از شِکَرِ بی‌حَدِ تو
کامَد او در بَرِ من، با وِیْ مانَنْده شُدم

شُکر کُند خاکِ دُژَم، از فَلَک و چَرخِ بِخَم
کَزْ نَظَر و گَردشِ او، نورْپَذیرنده شُدم

شُکر کُند چَرخِ فَلَک، از مَلِک و مُلْک و مَلَک
کَزْ کَرَم و بَخششِ او، روشن بَخشنده شُدم

شُکر کُند عارفِ حَق، کَزْ همه بُردیم سَبَق
بر زَبَرِ هفت طَبَق، اَخْتَرِ رَخشنده شُدم

زُهره بُدَم، ماه شُدم، چَرخ دو صد تاه شُدم
یوسُف بودم، زِ کُنون یوسُف زاینده شدم

از تواَم ای شُهره قَمَر، در من و در خود بِنِگَر
کَزْ اثرِ خندهٔ تو، گُلْشَنِ خندنده شُدم

باش چو شطرنجْ رَوان، خامُش و خود جُمله زبان
کَزْ رُخِ آن شاهِ جهان، فَرُّخ و فَرخُنده شُدم
وزن: مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن (رجز مثمن مطوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۲۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۹۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.