هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از وابستگی شدید خود به معشوق سخن میگوید. او خود را آینهای در دست معشوق میداند که هرچه معشوق نشان دهد، او بازتاب میکند. شاعر بیان میکند که وجودش بدون معشوق بیمعناست و هرچه میکند، تحت تأثیر عشق و حضور معشوق است.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، برخی از عبارات و مفاهیم ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده و نامفهوم باشد.
غزل شمارهٔ ۱۳۹۷
زین دو هزاران من و ما ای عَجَبا، منْ چه مَنَم
گوش بِنِه عَربَده را، دست مَنِه بر دَهَنَم
چون که من از دست شُدم، در رَهِ من شیشه مَنِه
وَرْبِنَهی پا بِنَهَم، هرچه بیابَم شِکَنَم
زان که دِلَم هر نَفَسی، دَنگِ خیالِ تو بُوَد
گَر طَرَبی در طَرَبَم، گَر حَزَنی در حَزَنَم
تَلْخ کُنی، تَلْخ شَوَم، لُطف کُنی، لُطف شَوَم
با تو خوش است ای صَنَمِ لبْ شِکَرِ خوش ذَقَنَم
اصلْ تویی، من چه کَسَم؟ آیِنِهیی در کَفِ تو
هرچه نمایی بِشَوَم، آیِنِهٔ مُمْتَحَنَم
تو به صِفَتْ سَروِ چَمَن، من به صِفَتْ سایهٔ تو
چون که شُدم سایهٔ گُل، پَهْلویِ گُلْ خیمه زَنَم
بی تو اگر گُل شِکَنَم، خار شود در کَفِ من
وَرْهمه خارَم، زِتو منْ جُمله گُل و یاسَمَنَم
دَم به دَم از خونِ جِگَر، ساغَرِ خونابه کَشَم
هر نَفَسی کوزهٔ خود، بر دَرِ ساقی شِکَنَم
دست بَرَم هر نَفَسی، سویِ گَریبانِ بُتی
تا بِخَراشَد رُخِ من، تا بِدِرَد پیرهَنَم
لُطفِ صَلاحِ دل و دین، تافت میانِ دلِ من
شمعِ دل است او به جهان، من کی اَم؟ او را لَگَنَم
گوش بِنِه عَربَده را، دست مَنِه بر دَهَنَم
چون که من از دست شُدم، در رَهِ من شیشه مَنِه
وَرْبِنَهی پا بِنَهَم، هرچه بیابَم شِکَنَم
زان که دِلَم هر نَفَسی، دَنگِ خیالِ تو بُوَد
گَر طَرَبی در طَرَبَم، گَر حَزَنی در حَزَنَم
تَلْخ کُنی، تَلْخ شَوَم، لُطف کُنی، لُطف شَوَم
با تو خوش است ای صَنَمِ لبْ شِکَرِ خوش ذَقَنَم
اصلْ تویی، من چه کَسَم؟ آیِنِهیی در کَفِ تو
هرچه نمایی بِشَوَم، آیِنِهٔ مُمْتَحَنَم
تو به صِفَتْ سَروِ چَمَن، من به صِفَتْ سایهٔ تو
چون که شُدم سایهٔ گُل، پَهْلویِ گُلْ خیمه زَنَم
بی تو اگر گُل شِکَنَم، خار شود در کَفِ من
وَرْهمه خارَم، زِتو منْ جُمله گُل و یاسَمَنَم
دَم به دَم از خونِ جِگَر، ساغَرِ خونابه کَشَم
هر نَفَسی کوزهٔ خود، بر دَرِ ساقی شِکَنَم
دست بَرَم هر نَفَسی، سویِ گَریبانِ بُتی
تا بِخَراشَد رُخِ من، تا بِدِرَد پیرهَنَم
لُطفِ صَلاحِ دل و دین، تافت میانِ دلِ من
شمعِ دل است او به جهان، من کی اَم؟ او را لَگَنَم
وزن: مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن (رجز مثمن مطوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۹۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.