هوش مصنوعی: این شعر عرفانی از مولانا جلال‌الدین بلخی است که در آن شاعر از سفر روحانی و عرفانی خود سخن می‌گوید. او از تلاش برای رسیدن به معشوق حقیقی (خداوند) و تحولات درونی خود برای رسیدن به این هدف صحبت می‌کند. شاعر از تبدیل شدن به خاک، آب و آتش برای رسیدن به کمال و وحدت با معشوق سخن می‌گوید و در نهایت آرزوی رسیدن به رحمت الهی را دارد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با مفاهیم عرفانی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند تحولات روحانی و وحدت با خداوند ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

غزل شمارهٔ ۱۴۰۰

تیزْ دَوَم، تیز دَوَم، تا به سواران بِرَسَم
نیست شَوَم، نیست شَوَم، تا بَرِ جانان بِرَسَم

خوش شُده ام، خوش شُده ام، پارهٔ آتش شُده‌ام
خانه بِسوزم، بِرَوَم، تا به بیابان بِرَسَم

خاک شَوَم، خاک شَوَم، تا زِ تو سَرسَبز شَوَم
آب شَوَم، سَجده کُنان، تا به گُلِستان بِرَسم

چون که فُتادم زِ فَلَک، ذَرِّه صِفَتْ لَرزانَم
ایمِن و‌ بی‌لَرْز شَوَم، چونک به پایان بِرَسَم

چَرخْ بُوَد جایِ شَرَف خاک بُوَد جایِ تَلَف
بازرَهَم زین دو خَطَر، چون بَرِ سُلطان بِرَسَم

عالَم این خاک و هوا، گوهرِ کُفر است و فَنا
در دلِ کُفر آمده ام، تا که به ایمان بِرَسَم

آن شَهِ موزونِ جهان، عاشقِ موزون طَلَبَد
شُد رُخِ من سِکّهٔ زَر، تا که به میزان بِرَسَم

رَحْمَتِ حَق آب بُوَد، جُز که به پَستی نَرَوَد
خاکی و مَرحوم شَوَم، تا بَرِ رَحْمان بِرَسَم

هیچ طَبیبی نَدَهَد،‌ بی‌مَرضی حَبّ و دَوا
من هَمِگی دَرد شَوَم، تا که به دَرمان بِرَسَم
وزن: مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن (رجز مثمن مطوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۹۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.