هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از عشق و جمال معشوق سخن میگوید و از احساسات عمیق خود نسبت به او مینالد. شاعر از زیبایی و جذابیت معشوق، تأثیر او بر زندگی خود و احساساتش صحبت میکند و از عشق به عنوان منبع حیات و شادی یاد میکند. همچنین، شاعر به مفاهیم عرفانی مانند عشق الهی و ارتباط با خداوند نیز اشاره میکند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان شعری و استعارههای پیچیده ممکن است برای سنین پایینتر دشوار باشد. بنابراین، این متن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است که توانایی درک مفاهیم عمیق و پیچیده را دارند.
غزل شمارهٔ ۱۴۰۲
دوش چه خوردهیی بگو، ای بُتِ همچو شِکَّرم
تا همه عُمر بعد ازین، من شب و روز از آن خورَم
ای کِه اَبیتُ گفتهیی، هر شب عِنْدَ رَبِّکُم
شَرح بِدِه از آن اَبا، بیشتر ای پَیَمْبَرَم
گَر تو زِ من نَهان کُنی، شَعْشَعهٔ جمالِ تو
نوبَتِ مُلْک میزَنَد، ای قَمَرِ مُصَوَّرَم
لَذَّتِ نامههایِ تو، ذوقِ پیامهایِ تو
مینَرَوَد سویِ لَبَم، سخت شُدهست در بَرَم
لابه کُنم که هی، بیا، دَردِه بانگ، اَلصَّلا
او کَتَف این چُنین کُند، که به دَرونه خوش تَرَم
گشت فضایِ هر سَری، مَیلِ دل و مُیَسَّرش
شُکر که عشق شُد همه، مَیلِ دل و مُیَسَّرَم
گفتم عشق را شبی راست بگو، تو کیستی؟
گفت حَیاتِ باقیاَم، عُمرِ خوشِ مُکَرَّرَم
گفتَمَش ای بُرون زِ جا، خانهٔ تو کجاست؟ گفت
هَمرَهِ آتشِ دِلَم، پَهْلویِ دیدهٔ تَرَم
رَنگرَزَم، زِ من بُوَد هر رُخْ زَعفَرانییی
چُست اُلاقَم و ولی، عاشقِ اسبِ لاغَرَم
غازهٔ لالهها مَنَم، قیمتِ کالهها مَنَم
لَذَّتِ نالهها مَنَم، کاشفِ هر مُسَتَّرَم
او به کَمینه شیوهیی، صد چو مرا زِ رَهْ بَرَد
خواجه مرا تو رَهْ نِما، من به چه از رَهَش بَرَم؟
چَرخْ نِداش میکُند کَزْ پِیِ توست گَردشَم
ماه نِداش میکُند کَزْ رُخِ تو مُنَوَّرَم
عقلْ زِ جایْ میجَهَد، روحْ خراج میدَهَد
سَر به سُجود میرَوَد کَزْ پِیِ تو مُدَوَّرَم
من که فُضولِ این دِهَم، وَزْ فَنِ خویش فَربِهَم
ز آتشِ آفتابِ او، آب شُدهست اکثَرَم
بس کُن ای فَسانه گو، سیر شُدم زِ گفت و گو
تا به سُخَن دَرآیَد آنْک مَست شدهست ازو سَرَم
تا همه عُمر بعد ازین، من شب و روز از آن خورَم
ای کِه اَبیتُ گفتهیی، هر شب عِنْدَ رَبِّکُم
شَرح بِدِه از آن اَبا، بیشتر ای پَیَمْبَرَم
گَر تو زِ من نَهان کُنی، شَعْشَعهٔ جمالِ تو
نوبَتِ مُلْک میزَنَد، ای قَمَرِ مُصَوَّرَم
لَذَّتِ نامههایِ تو، ذوقِ پیامهایِ تو
مینَرَوَد سویِ لَبَم، سخت شُدهست در بَرَم
لابه کُنم که هی، بیا، دَردِه بانگ، اَلصَّلا
او کَتَف این چُنین کُند، که به دَرونه خوش تَرَم
گشت فضایِ هر سَری، مَیلِ دل و مُیَسَّرش
شُکر که عشق شُد همه، مَیلِ دل و مُیَسَّرَم
گفتم عشق را شبی راست بگو، تو کیستی؟
گفت حَیاتِ باقیاَم، عُمرِ خوشِ مُکَرَّرَم
گفتَمَش ای بُرون زِ جا، خانهٔ تو کجاست؟ گفت
هَمرَهِ آتشِ دِلَم، پَهْلویِ دیدهٔ تَرَم
رَنگرَزَم، زِ من بُوَد هر رُخْ زَعفَرانییی
چُست اُلاقَم و ولی، عاشقِ اسبِ لاغَرَم
غازهٔ لالهها مَنَم، قیمتِ کالهها مَنَم
لَذَّتِ نالهها مَنَم، کاشفِ هر مُسَتَّرَم
او به کَمینه شیوهیی، صد چو مرا زِ رَهْ بَرَد
خواجه مرا تو رَهْ نِما، من به چه از رَهَش بَرَم؟
چَرخْ نِداش میکُند کَزْ پِیِ توست گَردشَم
ماه نِداش میکُند کَزْ رُخِ تو مُنَوَّرَم
عقلْ زِ جایْ میجَهَد، روحْ خراج میدَهَد
سَر به سُجود میرَوَد کَزْ پِیِ تو مُدَوَّرَم
من که فُضولِ این دِهَم، وَزْ فَنِ خویش فَربِهَم
ز آتشِ آفتابِ او، آب شُدهست اکثَرَم
بس کُن ای فَسانه گو، سیر شُدم زِ گفت و گو
تا به سُخَن دَرآیَد آنْک مَست شدهست ازو سَرَم
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۰۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۰۳
نظرها و حاشیه ها
ناشناس
۱۴۰۰/۷/۱۳ ۱۱:۱۱
من فقط این را میدانم گوهر شبنمی است و این شعر قلزمی بی نهایت است