هوش مصنوعی: شاعر در این غزل از عشق و علاقه‌ی عمیق خود به معشوق سخن می‌گوید. او بیان می‌کند که آمده است تا عشقش را به سر برساند و حتی اگر معشوق او را رد کند، باز هم شکرگزار خواهد بود. شاعر از فداکاری‌های خود در راه عشق می‌گوید و اینکه حاضر است جان خود را فدا کند. او همچنین از زیبایی و تأثیر معشوق بر خود سخن می‌گوید و اینکه چگونه عشق او را دگرگون کرده است.
رده سنی: 15+ این متن شامل مفاهیم عمیق عشق و فداکاری است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان زیر 15 سال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده‌ی شعری نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد که معمولاً در سنین بالاتر کسب می‌شود.

غزل شمارهٔ ۱۴۰۳

آمده‌‌‌‌‌ام که سَر نَهَم، عشقِ تو را به سَر بَرَم
وَرْ تو بگویی‌‌‌‌‌ام که نی، نی شِکَنَم شِکَر بَرَم

آمده‌‌‌‌‌ام چو عقل و جان، از همه دیده‌ها نَهان
تا سویِ جان و دیدگان، مَشْعلهٔ نَظَر بَرَم

آمده‌‌‌‌‌ام که رَهْ زَنَم، بر سَرِ گنجِ شَهْ زَنَم
آمده‌‌‌‌‌ام که زَر بَرَم، زَرْ نَبَرَم خَبَر بَرَم

گَر شِکَنَد دلِ مرا، جان بِدَهَم به دل شِکَن
گَر زِ سَرَم کُلَه بَرَد، من زِ میانْ کَمَر بَرَم

اوست نِشَسته در نَظَر، من به کجا نَظَر کُنم؟
اوست گرفته شهرِ دل، من به کجا سَفَر بَرَم؟

آن کِه زِ زَخْم تیرِ او، کوهْ شِکاف می‌کُند
پیشِ گُشادِ تیرِ او، وای اگر سِپَر بَرَم

گفتم آفتاب را گَر بِبَری تو تابِ خود
تابِ تو را چو تَب کُند، گفت بلی، اگر بَرَم

آن کِه زِ تابِ رویِ او، نورِ صَفا به دل کَشَد
وان کِه زِ جویِ حُسنِ او، آبْ سوی جِگَر بَرَم

در هَوَسِ خیالِ او، هَمچو خیالْ گشته‌ام
وَزْ سَرِ رَشکِ نامِ او، نامِ رُخِ قَمَر بَرَم

این غَزَلَم جوابِ آن باده که داشت پیشِ من
گفت بِخور،‌ نمی‌خوری؟ پیشِ کسی دِگَر بَرَم
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۰۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.