۳۰۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۰۷

دوش چه خورده‌‌‌یی بگو، ای بُتِ هَمچو شِکَّرم
تا همه سال روز و شب، باقیِ عُمر از آن خورَم

گَر تو غَلَط دهی مرا، رنگِ تو غَمْز می‌کُند
رنگِ تو تا بِدیده‌‌‌‌‌ام دَنگ شده‌‌‌‌ست این سَرَم

یک نَفَسی عِنان بِکَش، تیز مَرو زِ پیشِ من
تا بِفُروزَد این دِلَم، تا به تو سیر بِنْگَرَم

سخت دِلَم‌ همی‌طَپَد، یک نَفَسی قَرار کُن
خون زِ دو دیده می‌چَکَد، تیز مَرو زِ مَنْظَرَم

چون زِ تو دور می‌شَوَم، عِبرتِ خاکِ تیره‌‌‌‌‌ام
چون که بِبینَمَت دَمی، رونَقِ چَرخِ اَخْضَرَم

چون رُخِ آفتاب شُد دور زِ دیدهٔ زمین
جامه سیاه می‌کُند شب زِ فِراق، لاجَرَم

خور چو به صبح سَر زَنَد، جامه سپید می‌کُند
ای رُخَت آفتابِ جان دور مَشو زِ مَحْضَرَم

خیره کُشی مَکُن بُتا خیره مَریز خونِ من
تنگ دلی مَکُن بُتا دَرمَشِکَن تو گوهَرَم

ساغَرِ میْ خیالِ تو بر کَفِ من نَهاد دی
تا بِنَدیدَمَت دَرو، مَیل نَشُد به ساغَرَم

دارویِ فَربَهی زِ تو یافت زمین و آسْمان
تَربیتی نِما مرا از بَرِ خود، که لاغَرَم

ای صَنَمِ ستیزه گَر، مَستِ سِتیزه‌اَت شِکَر
جانِ تو است جانِ من، اَخْتَرِ توست اَخْتَرَم

چند به دل بِگُفته‌‌‌‌‌ام خون بِخور و خَموش کُن
دل کِتَفَک‌ همی‌زَنَد که تو خَموش، من کَرَم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۰۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.