هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و جستجوی معنوی خود سخن میگوید. او خود را به عنوان یک عاشق و جوینده معرفی میکند که به دنبال یار و حقیقت میگردد. شاعر از مفاهیمی مانند عشق، جستجو، معنویت و رهایی از قید و بندهای مادی صحبت میکند. او خود را با عناصری مانند باغبان، پروانه، و سیمرغ مقایسه میکند و از حالات روحی و عاطفی خود مانند مستی، سرگشتگی و رنج سخن میگوید.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم و استعارههای به کار رفته در شعر نیاز به تجربه و دانش بیشتری برای درک کامل دارند.
غزل شمارهٔ ۱۴۲۲
طوافِ حاجیان دارم، به گِردِ یار میگردم
نه اخلاقِ سگان دارم، نه بر مُردار میگردم
مِثالِ باغْبانانم، نَهاده بیل بر گَردن
برایِ خوشهٔ خُرما، به گِردِ خار میگردم
نه آن خُرما که چون خوردی، شود بَلْغَم، کُند صَفْرا
وَلیکِن پَر بِرویانَد، که چون طَیّار میگردم
جهانْ ماراست و زیر او یکی گنجیست بس پنهان
سَرِ گَنجَسْتَم و بر وِیْ چو دُمِّ مار میگردم
ندارم غُصّهٔ دانه، اگر چه گِردِ این خانه
فرورفته به اندیشه چو بوتیمار میگردم
نخواهم خانهیی در دِهْ، نه گاو و گلّهٔ فَربه
ولیکن مَستِ سالارم، پِیِ سالار میگردم
رَفیقِ خِضْرم و هر دَمْ قُدومِ خِضْر را جویان
قَدَم برجا و سَرگردانْ که چون پَرگار میگردم
نمیدانی که رَنْجورم؟ که جالینوسْ میجویم
نمیبینی که مَخْمورم؟ که بر خَمّار میگردم
نمیدانی که سیمُرغم؟ که گِردِ قاف میپَرَّم
نمیدانی که بو بُردم؟ که بر گُلْزار میگردم
مرازین مَردمانْ مَشْمُر، خیالی دان که میگردد
خیال اَرْ نیستم ای جان چه بر اسرار میگردم؟
چرا ساکن نمیگَردم؟ بر این و آن همیگویم
که عقلم بُرد و مَستم کرد، ناهَموار میگردم
مرا گویی مَرو شَپْشَپ، که حُرمَت را زیان دارد
زِ حُرمَت عار میدارم، ازان بر عار میگردم
بَهانه کردهام نان را، وَلیکِن مَستِ خَبّازم
نه بر دینار میگردم، که بر دیدار میگردم
هر آن نَقْشی که پیش آید، دَرو نَقّاش میبینم
برایِ عشقِ لیلی دان، که مَجنون وار میگردم
دَرین ایوانِ سربازان، که سَر هم دَر نمیگُنجَد
مَنِ سَرگشته مَعْذورَم که بیدَسْتار میگردم
نِیَم پروانهٔ آتش، که پَرّ و بالِ خود سوزم
مَنَم پروانهٔ سُلطان، که بر اَنْوار میگردم
چه لب را میگَزی پنهان، که خامُش باش و کمتر گو؟
نه فِعْل و مَکْرِ توست این هم که بر گُفتار میگردم؟
بیا ای شَمسِ تبریزی شَفَق وار اَرْ چه بُگْریزی
شَفَق وار از پِیِ شَمسَت، بَرین اَقْطار میگردم
نه اخلاقِ سگان دارم، نه بر مُردار میگردم
مِثالِ باغْبانانم، نَهاده بیل بر گَردن
برایِ خوشهٔ خُرما، به گِردِ خار میگردم
نه آن خُرما که چون خوردی، شود بَلْغَم، کُند صَفْرا
وَلیکِن پَر بِرویانَد، که چون طَیّار میگردم
جهانْ ماراست و زیر او یکی گنجیست بس پنهان
سَرِ گَنجَسْتَم و بر وِیْ چو دُمِّ مار میگردم
ندارم غُصّهٔ دانه، اگر چه گِردِ این خانه
فرورفته به اندیشه چو بوتیمار میگردم
نخواهم خانهیی در دِهْ، نه گاو و گلّهٔ فَربه
ولیکن مَستِ سالارم، پِیِ سالار میگردم
رَفیقِ خِضْرم و هر دَمْ قُدومِ خِضْر را جویان
قَدَم برجا و سَرگردانْ که چون پَرگار میگردم
نمیدانی که رَنْجورم؟ که جالینوسْ میجویم
نمیبینی که مَخْمورم؟ که بر خَمّار میگردم
نمیدانی که سیمُرغم؟ که گِردِ قاف میپَرَّم
نمیدانی که بو بُردم؟ که بر گُلْزار میگردم
مرازین مَردمانْ مَشْمُر، خیالی دان که میگردد
خیال اَرْ نیستم ای جان چه بر اسرار میگردم؟
چرا ساکن نمیگَردم؟ بر این و آن همیگویم
که عقلم بُرد و مَستم کرد، ناهَموار میگردم
مرا گویی مَرو شَپْشَپ، که حُرمَت را زیان دارد
زِ حُرمَت عار میدارم، ازان بر عار میگردم
بَهانه کردهام نان را، وَلیکِن مَستِ خَبّازم
نه بر دینار میگردم، که بر دیدار میگردم
هر آن نَقْشی که پیش آید، دَرو نَقّاش میبینم
برایِ عشقِ لیلی دان، که مَجنون وار میگردم
دَرین ایوانِ سربازان، که سَر هم دَر نمیگُنجَد
مَنِ سَرگشته مَعْذورَم که بیدَسْتار میگردم
نِیَم پروانهٔ آتش، که پَرّ و بالِ خود سوزم
مَنَم پروانهٔ سُلطان، که بر اَنْوار میگردم
چه لب را میگَزی پنهان، که خامُش باش و کمتر گو؟
نه فِعْل و مَکْرِ توست این هم که بر گُفتار میگردم؟
بیا ای شَمسِ تبریزی شَفَق وار اَرْ چه بُگْریزی
شَفَق وار از پِیِ شَمسَت، بَرین اَقْطار میگردم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۲۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.