هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و شیدایی خود به معشوق سخن می‌گوید. او خود را در گرداب عشق و محبت معشوق می‌بیند و از احساسات شدید خود نسبت به او سخن می‌گوید. شاعر از باغ وصل، احسان معشوق و شادی‌های عشق می‌گوید و خود را در میدان عشق و محبت می‌بیند. او همچنین از افتخار به تعلق خود به خاندان پیامبر و عشق به معشوق سخن می‌گوید و خود را در حلقه مستان عشق می‌بیند.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم عرفانی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه دارد که معمولاً در سنین بالاتر حاصل می‌شود.

غزل شمارهٔ ۱۴۲۳

تو تا دوری زِ من جانا چُنین‌ بی‌جانْ‌ همی‌گردم
چو در چَرخَم درآوردی، به گِردَت زان‌ همی‌گردم

چو باغِ وصلْ خوش بویَم، چو آبِ صافْ در جویَم
چو اِحْسان است هر سویَم، در این اِحْسان‌ همی‌گردم

مرا افتاد کارِ خوش، زِهی کار و شکارِ خوش
چو بادِ نوبهارِ خوش، دَرین بُستان‌ همی‌گردم

چه جایِ باغ و بُستانَش؟ که نَفْروشَم به صد جانَش
شُدم من گویِ میدانَش، دَرین میدان‌ همی‌گردم

کسی باشد مَلولْ ای جان که او نَبْوَد قبولْ ای جان
مَنَم آلِ رَسول ای جان پَسِ سُلطان‌ همی‌گردم

تو را گویم چرا مَستم، زِ لَعْلَش بویْ بُردسْتَم
کُلَندِ عشق در دستم، به گِردِ کان‌ همی‌گردم

مَنَم از کیمیایِ جان، چه جایِ دل؟ چه جایِ جان؟
نه چون تو آسیایِ نان، که گِردِ نان‌ همی‌گردم

قَدَح وارَم دَرین دوران، میانِ حَلْقهٔ مَستان
زِ دستِ این به دستِ آن، بِِدین دَسْتان‌ همی‌گردم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۲۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.