هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و عاشقانه است که در آن شاعر از زیبایی و جذابیت معشوق خود سخن میگوید و از احساسات عمیق و سردرگمی خود در برابر این عشق بیان میکند. شاعر معشوق را به عناصر طبیعی مانند خورشید، ماه و دریا تشبیه میکند و از عظمت و زیبایی او در حیرت است. همچنین، شاعر به مفاهیم عرفانی مانند بیخویشی و مستی عرفانی اشاره میکند و از ناتوانی خود در درک کامل این مفاهیم سخن میگوید.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از تشبیهات و استعارههای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی ادبی دارد که معمولاً در سنین بالاتر حاصل میشود.
غزل شمارهٔ ۱۴۳۶
تو خورشیدی وَ یا زُهره وَ یا ماهی؟ نمیدانم
وَزین سَرگشتهٔ مَجنون چه میخواهی، نمیدانم
دَرین دَرگاهِ بیچونی، همه لُطف است و موزونی
چه صَحرایی، چه خَضْرایی، چه دَرگاهی، نمیدانم
به خَرمنگاهِ گَردونی که راهِ کَهکَشان دارد
چو تُرکانْ گِردِ تو اَخْتَر، چه خَرگاهی، نمیدانم
زِ رویَت جانِ ما گُلْشَن، بنفشه و نرگس و سوسن
زِ ماهَت ماهِ ما روشن، چه هَمراهی، نمیدانم
زِهی دریایِ بیساحل، پُر از ماهی، دَرونِ دل
چُنین دریا نَدیدستَم، چُنین ماهی نمیدانم
شَهیِّ خَلْق افسانه، مُحَقَّر هَمچو شَهْ دانه
به جُز آن شاهِ باقی را شَهَنشاهی نمیدانم
زِهی خورشیدِ بیپایان که ذَرّاتَت سُخَن گویان
تو نورِ ذاتِ اللّهی، تو اَللّهی، نمیدانم
هزاران جانِ یعقوبی، همیسوزد ازین خوبی
چرا ای یوسُفِ خوبان دَرین چاهی؟ نمیدانم
خَمُش کُن کَزْ سُخَن چینی همیشه غَرقِ تَلْوینی
دَمی هویی، دَمیهایی، دَمی آهی، نمیدانم
خَمُش کردم که سَرمَستم از آن اَفْسون که خوردسْتَم
که بیخویشیّ و مَستی را زِ آگاهی نمیدانم
وَزین سَرگشتهٔ مَجنون چه میخواهی، نمیدانم
دَرین دَرگاهِ بیچونی، همه لُطف است و موزونی
چه صَحرایی، چه خَضْرایی، چه دَرگاهی، نمیدانم
به خَرمنگاهِ گَردونی که راهِ کَهکَشان دارد
چو تُرکانْ گِردِ تو اَخْتَر، چه خَرگاهی، نمیدانم
زِ رویَت جانِ ما گُلْشَن، بنفشه و نرگس و سوسن
زِ ماهَت ماهِ ما روشن، چه هَمراهی، نمیدانم
زِهی دریایِ بیساحل، پُر از ماهی، دَرونِ دل
چُنین دریا نَدیدستَم، چُنین ماهی نمیدانم
شَهیِّ خَلْق افسانه، مُحَقَّر هَمچو شَهْ دانه
به جُز آن شاهِ باقی را شَهَنشاهی نمیدانم
زِهی خورشیدِ بیپایان که ذَرّاتَت سُخَن گویان
تو نورِ ذاتِ اللّهی، تو اَللّهی، نمیدانم
هزاران جانِ یعقوبی، همیسوزد ازین خوبی
چرا ای یوسُفِ خوبان دَرین چاهی؟ نمیدانم
خَمُش کُن کَزْ سُخَن چینی همیشه غَرقِ تَلْوینی
دَمی هویی، دَمیهایی، دَمی آهی، نمیدانم
خَمُش کردم که سَرمَستم از آن اَفْسون که خوردسْتَم
که بیخویشیّ و مَستی را زِ آگاهی نمیدانم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۳۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.