هوش مصنوعی: این شعر عرفانی و غنایی از بیدل دهلوی، به بیان عشق و عجز انسان در برابر معشوق الهی و هستی می‌پردازد. شاعر با تصاویر زیبا و استعاره‌های عمیق، فاصلهٔ بین انسان و معشوق، ناتوانی انسان در درک حقیقت، و رنج ناشی از عشق و آرزو را به تصویر می‌کشد. او از مفاهیمی مانند عشق، عجز، آرزو، غفلت، و نیرنگ دنیا سخن می‌گوید و در نهایت به ناامیدی و ناتوانی انسان در رسیدن به کمال اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در شعر، نیاز به درک و تجربهٔ کافی از زندگی دارد. همچنین، برخی از استعاره‌ها و تصاویر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

غزل شمارهٔ ۴

او سپهر و من کف خاک، او کجا و من‌ کجا
داغم از سودای خام غفلت و وهم رسا

عجز را گر در جناب بی‌نیازی‌ها رهی‌ست
اینقدرها بس‌ که تا کویت رسد فریاد ما

نیست برق جانگدازی چون تغافل‌های ناز
بیش از این آتش مزن در خانهٔ آیینه‌ها

هرکه را الفت شهید چشم مخمورت کند
نشئه انگیزد ز خاکش گرد تا روز جزا

از نمود خاکسار عشق نتوان داد عرض
رنگ تمثالی مگر آیینه گردد توتیا

نیست در بنیاد آتش خانهٔ نیرنگ دهر
آنقدر خاکستری کایینه‌ای گیرد جلا

زندگی محمل‌کش وهم دو عالم آرزوست
می‌تپد در هر نفس صد کاروان بانگ درا

آرزو خون‌گشتهٔ نیرنگ وضع ناز کیست
غمزه درد دورباش و جلوه می‌گوید بیا

هرچه می‌بینم تپش آمادهٔ صد جستجوست
زبن بیابان نقش پا هم نیست بی آواز پا

قامت او هر کجا سرکوب رعنایان شود
سرو را خجلت مگر در سایه‌اش دارد به پا

هر نفس صد رنگ می‌گیرد عنان جلوه‌اش
تا کند شوخی عرق آیینه می‌ریزد حیا

بال و پر برهم زدن بیدل کف افسوس بود
خاک نومیدی به فرق سعی‌های نارسا
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.