هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از رهایی از دغدغههای دنیوی و رسیدن به حالتی از نیستی و بیخودی سخن میگوید. او خود را از قید و بندهای مادی و معنوی رها کرده و به مرحلهای رسیده که حتی از وجود خود نیز بیزار است. شاعر با بیاعتنایی به دنیا و ملامت دیگران، حالتی از آرامش و بینیازی را تجربه میکند.
رده سنی:
18+
متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربههای زندگی دارد. مفاهیمی مانند نیستی، بیخودی و رهایی از دغدغههای دنیوی برای نوجوانان ممکن است پیچیده و نامفهوم باشد.
غزل شمارهٔ ۱۴۴۳
بِشُستم تَختهٔ هستی، سَرِ عالَم، نمیدارم
دَریدم پَردهٔ بیچون، سَرِ آن هم نمیدارم
مرا چون دایهٔ قُدسی به شیرِ لُطفْ پَروَردهست
مَلامَت کِی رَسَد در من، که بَرگِ غم نمیدارم؟
چُنان در نیستی غَرقَم، که معشوقم همیگوید
بیا با من دَمی بِنْشین، سَرِ آن هم نمیدارم
دَمی کَنْدَر وجود آوَرْد آدم را به یک لحظه
از آن دَم نیز بیزارم، سَرِ آن هم نمیدارم
چه گویی بوالْفُضولی را، که یک دَم آنِ خود نَبْوَد؟
هزاران بار میگوید سَرِ آن هم نمیدارم
دَریدم پَردهٔ بیچون، سَرِ آن هم نمیدارم
مرا چون دایهٔ قُدسی به شیرِ لُطفْ پَروَردهست
مَلامَت کِی رَسَد در من، که بَرگِ غم نمیدارم؟
چُنان در نیستی غَرقَم، که معشوقم همیگوید
بیا با من دَمی بِنْشین، سَرِ آن هم نمیدارم
دَمی کَنْدَر وجود آوَرْد آدم را به یک لحظه
از آن دَم نیز بیزارم، سَرِ آن هم نمیدارم
چه گویی بوالْفُضولی را، که یک دَم آنِ خود نَبْوَد؟
هزاران بار میگوید سَرِ آن هم نمیدارم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۴۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.