۳۲۰ بار خوانده شده
کی جزا میرسد از اهل حیا سرکش را
آب آیینه محال استکشد آتش را
بر زبان راست روان را نرود حرف خطا
خامه ظاهر نکند جز سخن دلکش را
استخوانم نشود سدّ ره ناوک یار
شمع ناچار به خودکوچه دهد آتش را
کینهسازی المی نیست که زایلگردد
روزوشب سینه پرازتیر بود ترکش را
از چه پرواز بزرگی نفروشد زاهد
ریش برتافتهکم نیست بزاخفش را
بگذر از خرقه اگر صافی مشرب خواهی
کز نمد میگذرانند می بیغش را
نالهای هست اگرگریه عنانکوته کرد
ابر ازبرق چرا هی نکند ابرش را
مژهای بازکن از چاک کتان هستی
نتوان دید به چشم دگرآن مهوش را
دام ماگرمروان نیست تعلق بیدل
خارپا مانع جولان نشود آتش را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
آب آیینه محال استکشد آتش را
بر زبان راست روان را نرود حرف خطا
خامه ظاهر نکند جز سخن دلکش را
استخوانم نشود سدّ ره ناوک یار
شمع ناچار به خودکوچه دهد آتش را
کینهسازی المی نیست که زایلگردد
روزوشب سینه پرازتیر بود ترکش را
از چه پرواز بزرگی نفروشد زاهد
ریش برتافتهکم نیست بزاخفش را
بگذر از خرقه اگر صافی مشرب خواهی
کز نمد میگذرانند می بیغش را
نالهای هست اگرگریه عنانکوته کرد
ابر ازبرق چرا هی نکند ابرش را
مژهای بازکن از چاک کتان هستی
نتوان دید به چشم دگرآن مهوش را
دام ماگرمروان نیست تعلق بیدل
خارپا مانع جولان نشود آتش را
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.