هوش مصنوعی:
این شعر از بیدل دهلوی، شاعر سبک هندی، سرشار از تصاویر پیچیده و استعارههای غنی است. محور اصلی شعر عشق، عرفان، و نگاه شاعر به هستی است. شاعر از جلوههای عشق، رنجهای عاشقانه، و ناتوانی در رسیدن به معشوق سخن میگوید و با استفاده از عناصر طبیعت مانند موج، شعله، نور، و گلها، احساسات خود را بیان میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه با استفاده از استعارههای پیچیده است که درک آنها به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی نیاز دارد. همچنین، برخی از ابیات ممکن است برای مخاطبان جوان تر نامفهوم یا سنگین باشد.
غزل شمارهٔ ۹۰
نباشدگرکمند موج تردستی حجابش را
که میگیرد عنان شعلهٔ رنگ عتابش را
ز برق جلوهاش آگه نیام لیک اینقدر دانم
که عالم چشم خفاشیست نور آفتابش را
به تدبیر دگر زان جلوه نتوانکام دل بردن
غبار من مگر از پیش بردارد نقابش را
به جای آبله یک غنچه دل دارم درتن وادی
ندانم برکدامین خار افشانم گلابش را
درینگلشن مپرسید از بهار اعتبار من
چوگل آیینهای دارمکه خونکردند آبش را
محیط شرم اگرآید به موج ناز شوخیها
نگه خواباندن مژگان بود چشم حبابش را
گل باغ محبت ناز شبنم برنمیدارد
نمکاز شوراشک خویش بس باشدکبابش را
شکار تیغ نازم اوج عزت فرش اقبالم
سر افتادهای دارمکه میبوسد رکابش را
خرامش مصرع شوخ رمیدن در میان دارد
نخواهمرفت اگراز خودکهمیگوید جوابشرا
بهذوق امتحانآتش زدم درصفحهٔ هستی
نقط ریز شراری چند دیدم انتخابش را
بههر مژگان زدن چشمش تغافل ساغری دارد
چهمخموری چهمستی پردهبسیاراست خوابشرا
چنانخشکیست بیدل بحرامکانرا کهمیبینم
غبار افشاندنی چون دامن صحرا سحابش را
که میگیرد عنان شعلهٔ رنگ عتابش را
ز برق جلوهاش آگه نیام لیک اینقدر دانم
که عالم چشم خفاشیست نور آفتابش را
به تدبیر دگر زان جلوه نتوانکام دل بردن
غبار من مگر از پیش بردارد نقابش را
به جای آبله یک غنچه دل دارم درتن وادی
ندانم برکدامین خار افشانم گلابش را
درینگلشن مپرسید از بهار اعتبار من
چوگل آیینهای دارمکه خونکردند آبش را
محیط شرم اگرآید به موج ناز شوخیها
نگه خواباندن مژگان بود چشم حبابش را
گل باغ محبت ناز شبنم برنمیدارد
نمکاز شوراشک خویش بس باشدکبابش را
شکار تیغ نازم اوج عزت فرش اقبالم
سر افتادهای دارمکه میبوسد رکابش را
خرامش مصرع شوخ رمیدن در میان دارد
نخواهمرفت اگراز خودکهمیگوید جوابشرا
بهذوق امتحانآتش زدم درصفحهٔ هستی
نقط ریز شراری چند دیدم انتخابش را
بههر مژگان زدن چشمش تغافل ساغری دارد
چهمخموری چهمستی پردهبسیاراست خوابشرا
چنانخشکیست بیدل بحرامکانرا کهمیبینم
غبار افشاندنی چون دامن صحرا سحابش را
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.