۵۴۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۴۹

زان میْ که زِ بویِ او، شوریده و سَرمَستم
دَریاب مرا ساقی وَاللّهْ که چُنینَسْتم

ای ساقیِ مَستِ من بِنْگَر به شکستِ من
ای جَسته زِ دستِ من دَریابْ کَزان دستم

بِشْکَست مرا دامَت، بِشْکَستَم من جامَت
مَستی تو و مَستی من، بِشْکَستی و بِشْکَستم

ای جان و دلِ مَستان بِسْتان سُخَنم، بِسْتان
گویی که نه‌‌‌یی مَحْرَم، هستم، به خدا هستم

پُر کُن ز میِ پیشین، بِنْشین بَرِ من، بِنْشین
بِنْشین که چُنین وقتی در خواب‌ همی‌جُستم

جان و سَرِ تو یارا بر نَقْد بِزَن ما را
مَفْریب و مگو فردا بَردارم و بِفْرستم

واللّهْ که بِنَگْذارم، دست از تو چرا دارم
تا لاف زنی گویی کَزْ عَربَده وارَستم

خواهم که زِ بادِ میْ آتش بِفُروزانی
خواهم که زِ آبِ خود، چون خاک کُنی پَستم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۴۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.