هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی از بیدل دهلوی، با مضامینی مانند عشق، رنج، ناکامی، و فلسفهی زندگی سروده شده است. شاعر از درد عشق، ناپایداری دنیا، و حالات روحی خود سخن میگوید و با استفاده از استعارههای زیبا، احساسات عمیق خود را بیان میکند.
رده سنی:
16+
این شعر حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند رنج عشق و ناپایداری دنیا ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین باشد.
غزل شمارهٔ ۱۱۰
کی بود سیری ز نازآن نرگس خودکام را
باده پیماییگرانی نیست طبع جام را
من هلاک طرزاخلاقم چهخشم وکوعتاب
بویگل آیینهدار است از لبت دشنام را
ضبط آداب وفاگریک تپش رخصت دهد
چون پر طاووس در پروازگیرم دام را
کامیاب از لعل اوگشتیم بیاظهار شوق
ازکریمان نیست منت بردن ابرام را
دلزعشقتغرقخونشد نشئههابالدبهخویش
احتیاج باده نبود رند خونآشام را
نیست بیافشای راز عاشقان پرواز رنگ
بال و پر باید شکست این طایر پیغام را
پیش چشمت جزشکست خود نمییابد امان
گر زره جوهر شود بر استخوان بادام را
ازکشاکشهای موج بحر، ماهی ایمناست
ز انقلاب غم چه پروا مردم ناکام را
ایخسیس ازسازشهرت همنوایت پستماند
از نگین کنده خوش درگورکردی نام را
زرد رویت میکند زنگار جهل از انفعال
اندکی زین راه برگرد و شفقکن شام را
عمرتاباقیست وحشتگرد پیشاهنگماست
آبله ننشاند از پاگردش ایام را
خاک هستی یک قلم در دامن باد فناست
من ز روی خانه مییابم هوای بام را
چون سپندم آرزوحسرتکمین آتش ست
تا به دوش ناله بندم محمل آرام را
بسکه مخمورگرفتاریست بیدل صید من
جوش ساغر میشمارد حلقههای دام را
باده پیماییگرانی نیست طبع جام را
من هلاک طرزاخلاقم چهخشم وکوعتاب
بویگل آیینهدار است از لبت دشنام را
ضبط آداب وفاگریک تپش رخصت دهد
چون پر طاووس در پروازگیرم دام را
کامیاب از لعل اوگشتیم بیاظهار شوق
ازکریمان نیست منت بردن ابرام را
دلزعشقتغرقخونشد نشئههابالدبهخویش
احتیاج باده نبود رند خونآشام را
نیست بیافشای راز عاشقان پرواز رنگ
بال و پر باید شکست این طایر پیغام را
پیش چشمت جزشکست خود نمییابد امان
گر زره جوهر شود بر استخوان بادام را
ازکشاکشهای موج بحر، ماهی ایمناست
ز انقلاب غم چه پروا مردم ناکام را
ایخسیس ازسازشهرت همنوایت پستماند
از نگین کنده خوش درگورکردی نام را
زرد رویت میکند زنگار جهل از انفعال
اندکی زین راه برگرد و شفقکن شام را
عمرتاباقیست وحشتگرد پیشاهنگماست
آبله ننشاند از پاگردش ایام را
خاک هستی یک قلم در دامن باد فناست
من ز روی خانه مییابم هوای بام را
چون سپندم آرزوحسرتکمین آتش ست
تا به دوش ناله بندم محمل آرام را
بسکه مخمورگرفتاریست بیدل صید من
جوش ساغر میشمارد حلقههای دام را
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.